بچه محله امام رضا (علیه السلام)

بچه محله امام رضا (علیه السلام)
محسن ذوالفقاری
بچه محله امام رضا (علیه‌السلام)
طبقه بندی موضوعی
۱۴ آذر ۹۸ ، ۲۳:۰۹

مسخره کردن حجاب!

جمعه: دوباره برای تماشای بازی تیم بچه‌های محله سری به مسابقات لیگ فوتسال مشهد زدم. مربی و بازیکنان از بردهای پرگل قبلی‌شان مغرور بودند! با بازیکنان ذخیره وارد میدان شدند. همان اول بازی گل خوردند! بازیکنان اصلی سریع جایگزین شدند ولی بازی تا دقایق آخر به نفع تیم حریف بود که در نهایت با داد و بیدادهای مربی و تغییر استراتژی‌های زیاد با اختلاف یک گل توانستند پیروز بشوند! نکته مربی به بازیکنانش در رختکن ورزشگاه قابل توجه بود: «موفقیت‌های زیاد هم مثل شکست آدم رو زمین میزنه! مراقب غرور باشید که خانمان سوزه!»

شنبه: خبر رسید خانم فاطمه دهقانی بانوی دریا دل کتاب «دریادل» به دیار شوهر شهیدش پیوست. همه آنچه در کتاب «دریادل» دریایی از درد و دل این خانم فداکار خوانده بودم از جلوی چشمم گذشت. در دلم نجوا کردم انگار این قهرمان بزرگ بعد از چاپ خاطرات همسر بزرگوارش انگار در این دنیا کاری برای انجام دادن باقی نگذاشته، حرف‌های ناگفته‌اش را گفته و به دیار ابدی شتافته است.

یکشنبه: به دعوت یکی از دوستان تهرانی به پاساژی در محله زعفرانیه رفتم. از ورودی پاساژ تا درب همه مغازه‌ها، نوشته‌ها و تذکرات مربوط به حجاب قابل توجه بود. در همین پاساژ فارغ از این که مشتری‌های خاص خودش را دارد، مغازه‌ی لباس‌فروشی آن چنانی به نام جنیفر هست، در تلویزیون بزرگ ال‌جی خانم نیکی کریمی با عشوه و ناز در حال تبلیغات کالایی است، در بوک لندش آهنگ خارجی با صدای زن پخش می‌شود، در ال سی دی رستورانش تبلیغات آرایشگاه و باشگاه بدنسازی حیوانات خانگی مثل سگ و گربه دیده می‌شود، سرویس بهداشتی‌های‌ سرپایی دارد و به طور کلی وقتی در چنین مکانی که رنگ و بوی غربی در همه جای‌اش رسوخ کرده آیا زدن پوسترها و بنرهای متفاوت با چنین فراگیری در مورد حجاب، مسخره کردن حجاب و اسلام نیست؟

دوشنبه: سوار اتوبوس بودم. به محض اینکه صدای دیرینگ دیرینگ گوشیم آمد بغل دستی‌ام گفت اینترنت وصل شد؟! گفتم: «نمیدونم! این پیامک بود!» جواب پیامک را دادم و مشغول مطالعه کتاب «اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟» شدم. بغل دستی مورد نظر سطر به سطر با من جلو می‌آمد. در نهایت اجازه خواست یک عکس از جلد کتاب بگیرد. در هنگام عکس گرفتن بهش گفتم: «اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟» پاسخ داد: «چه می‌کند نه! چه کرده! همین یک هفته‌ای که نت نبود فهمیدیم با مغز ما چه کرده!»

سه‌شنبه: کرایه تاکسی حساب کردم. دوهزار گذاشت تو جیبش دو هزار هم تو داشبورد و گفت: «اون برا خودم! اینم برا عیال! البته خانما این قدر خوبند که آخر برج باز همین چند تومن هم خرج مردشون می‌کنن و کمک حالش میشن!» مرد پشت سری گفت: «ای حاجی! اونا خانمای قدیمی بودن!» حاجی هم گفت: «از حرفم ناراحت نشی! ولی این‌جوری خواسته باشی حساب کنی جوونای امروزی نسبت به قدیم نه مرداشون مردن نه زناشون زن! هر زمونه‌ای فرق میکنه!»

چهارشنبه: با داداشِ کوچک‌ترم هرشب برنامه سعدی‌خوانی داریم. امشب ازم خواسته از اینترنت سه تا حکایت کوتاه و خوب برای مشق شبش پیدا کنم. بهش میگم: «ما که هرشب داریم یکی از حکایت‌های سعدی رو می‌خونیم! از همونا بنویس! تازه شعراشون هم حفظی» در جوابم میگه: «بچه‌ها در این حد نمی‌فهمند! از علامه گوگل بپرس! هم من راحت‌ترم، هم بچه‌ها و هم معلم!»

پنج‌شنبه:

+ شنیدم باز حزب‌اللهی‌ها دوباره به جون هم افتادند!

- چ طور؟!

+ فلانی علیه عملکرد فلانی پست گذاشته و نقدش کرده!

-آهان! خب یک بخشی از حرفش هم درسته دیگه!

+ من به درستی یا غلطی حرفش کار ندارم. من میگم طرف داره کار می‌کنه! ما به جای اینکه از همدیگه حمایت کنیم و هل بدیم خودمون رو سنگ جلو هم می‌اندازیم!

- اگه نقد نقد باشه نه نِق خوبم هست باعث رشد طرف مقابل هم میشه! آیا همین نقد کردنِ درست، حمایت کردن یا به قول تو هل دادن فرد برای پیشرفت نیست؟

پ ن: چاپ یادداشت در روزنامه قدس به تاریخ 14آذر1398

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی