توی تاکسی نشستهام؛ راننده از دزدیها میگوید و رانت خواریها و امثالهم؛ پیاده که میشوم سعی میکند پانصد تومان بیشتر کرایه بردارد! قصاب محل از مافیای گوشت میگوید و اوضاع خراب کشور و اینکه معلوم نیست عاقبتمان چه میشود؛ حواسم که لحظهای پرت میشود، دویست سیصد گرم چربی، قاطیِ گوشت در چرخ گوشت میریزد! دوست قدیمیام کارمند است؛ در تلگرام پُستهای فساد مسئولین را از این گروه به آن گروه میگذارد. میگوید: روزی دو سه ساعت در اداره ـ در زمانی که باید کار مردم را انجام بدهد ـ سرش توی گوشی و تلگرام است! کابینتساز از کارِ دوستم زده است و پول را گرفته و فلنگ را بسته! بقال محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست میچیند، به هوای اینکه نبینی و بخری! میوه فروش، میوههای خوب را سوا میکند و دو برابر قیمت میفروشد! مرغ فروش، مرغهای مانده را در پیاز میخواباند و به عنوان جوجه کباب به دست مردم میدهد! معلمِ مدرسه، همچنان به روش بیست سال پیش تدریس میکند، بدون خلاقیتی، بدون مطالعه مضاعفی! پزشک، از خانواده بیمار تصادفی، در حال مرگ، ۳میلیون پول نقد میخواهد تا اجازه ورود به داخل اتاق عمل را بدهد! در بانک، شش باجه وجود دارد اما کلاً یک نفر کار مردم را راه میاندازد! استاد دانشگاه، کتاب انگلیسی را ۱۰صفحه ۱۰صفحه به عنوان پروژه به دانشجویان میدهد تا ترجمه کنند و در آخر به نام خودش چاپ میکند! مغازهدار با حیله و فریب و دروغ، پول شاگردش را نمیدهد یا با تاخیر میدهد!
میگویند یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران! خیلی وقت است خودمان هم به خودمان رَحم نمیکنیم! مثل گرگ بدنبال دردیدن همدیگر هستیم.. به خدا سوگند بابک زنجانی، خاوری و خیلیهای دیگر عینِ خودِ ما مردم هستند، فقط پست گرفتهاند و سطح تخلفشان از ۳۰۰ گرم چربی و پانصد تومان کرایه اضافه، به میزانی رسیده است که میدانیم! به قول عالمی که میگفت در درون هر کدام ما فرعونی است فقط مصر وجودمان فرق میکند!
مثل جامعه مثل درختی است که مردم، ریشه و تنه آن هستند و مسئولین میوه و برگ آن! چطور از درختی که ریشهاش پوسیده و تنهاش آفت خورده، انتظار میوه سالم داریم!؟ ما حق داریم مسئولینِ دلسوزِ پاکِ سالم داشته باشیم، اما خب از کجا بیایند؟ مگر نه اینکه آنها هم آدمهای همین جامعه هستند؟ وقت آن رسیده که هرکس خود و نزدیکانش را اصلاح کند.