بچه محله امام رضا (علیه السلام)

بچه محله امام رضا (علیه السلام)
محسن ذوالفقاری
بچه محله امام رضا (علیه‌السلام)
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تجربه نگاری» ثبت شده است

دیشب یکسری به باشگاه تکواندو بچه‌های مسجد زدم. در حال مبارزه بودند. در فینال قبل از شروع مبارزه یکی از بچه‌ها دست‌هایش به حالت دعا گرفت و زیر لب زمزمه‌ای کرد. بلافاصله مربی ازش پرسید: دعا می‌کنی برنده بشی؟ حالا اگه بازنده شدی چی؟! خیلی راحت و با رضایت خاطر در جواب گفت: خب خدا نخواسته دیگه! مربی که انتظار همچین جوابی از پسربچه ده یازده ساله نداشت به وجد آمد و از بقیه خواست به خاطر معرفتش تشویقش کنند!

در حدیث داریم پیامبر ـ صلّى الله علیه و آله و سلّم ـ در شب معراج از خداوند سبحان سؤال کرد: پروردگارا! ارزشمندترین کار چیست؟ خداوند ـ عزّوجلّ ـ در پاسخ فرمود: در نزد من چیزى از توکّل و اعتماد بر من و رضا به داده من برتر نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۰:۲۷
محسن ذوالفقاری

امسال به یکی از مسیرهای منتهی به مشهد رفتم تا که خیل عاشقان را ببینم. عاشقانی که برای رسیدن به معشوقشان کیلومترها در شب‌ها و روزها در هوای سرد و جاده‌های خطرناک پیاده‌روی می‌کنند. عاشقانی که با وجود آن همه خستگی و درد پا و بدن وقتی چایی تعارف می‌کنی به رویت لبخند می‌زنند و دعای خیر برایت می‌کنند. عاشقانی که تنها امیدشان نفس‌زدن در این مسیر است. چرا که یقین دارند از این طریق امیدشان ناامید نمی‌شود.

و من به حال و امید و شعف و عاشقی آن‌ها غبطه می‌خورم. به نوجوان 15 ساله ای که از سبزوار آمده بود و 7روز در مسیر بود غبطه می‌خورم. به پیرزنی که که کوله به دوش خودش را کشان کشان به جلو می‌کشد غبطه می‌خورم. به مردی که پسر پا شکسته اش را بر کولش حمل می‌کرد غبطه می‌خورم. به خادمانی که از زندگی خودشان گذشته بودند و جهت آسایش و پذیرایی از زائران با دل و جان خدمت می‌کردند غبطه می‌خورم. این‌جا همه‌اش درسِ از خودگذشتی است. و من چه ام؟! #هیچ یک هیچ پر مدعا که خود خوب پنداری اش کار دستش داده است. تازه می‌خواهد معنی زندگی و گذشتن از خود را درک کند، تازه می‌خواهد به خود بیاید. کاش این روزهای آخرین ماه صفر پایانی نداشت.

پ ن: آخرین روزهای ماه صفر فرصتی هست برای مشهدی‌ها تا امضای دو ماه نوکریشان را با خدمت به زائران امام رضا از حضرتش بگیرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۰:۰۵
محسن ذوالفقاری

سر کلاس یکی از دانش آموزان در تخس بودن و اذیت کردن چند سر و گردن از همه بالاتر بود! در حدی که مجبور شدم از کلاس اخراجش کنم! زنگ تفریح وقتی تنها پیداش کردم گفتم مواظب خودت باش! معاونین مدرسه هم ازت راضی نیستند. کم کم باید دعوت اولیاء بشی! در کمال ناباوری در جوابم گفتم: بهتر! دعوتشون کنید تا حداقل منم ببینمشون! صبح که بیدار میشم دارن میرن سرکار. شب هم که میخوام بخوابم از سرکار میان! غذا هر روز منم شده یا پیتزا و ساندویچ یا شامِ شب‌هایِ قبلِ داخل یخچال! روزهای تعطیل هم که خونه هستند انگار نیستند. انگاری من تو این خانه اضافه هستم. اگه من نبودم الان سر زندگی خودشون بودند و زندگی می‌کردند! از هم خداحافظی کردیم و به سمت دوستانش رفت. هنوز چند قدمی ازم دور نشده بود؛ برگشت گفت: البته فکر نکنم بیان! چون سرشون خیلی شلوغه! و من چندان اهمیتی براشون ندارم!

شعر دوست خوبم حجت الاسلام حسین مودب این خاطره مرا بهتر می‌تواند توضیح و تفسیر دهد:

از زمانی که مانده در یادش

پسرک با غم است رو در رو

مثل تنها درخت یک صحرا

خستگی موج می‌زند در او

 

آرزوی پسر شده اینکه

جای فریاد ساعتش به سرش

صبحی از خواب خوش شود بیدار

با صدا و نوازش پدرش

 

صبحی از خواب خوش شود بیدار

و ببیند که مادرش خانه است

در سماور علاقه می‌جوشد

غرق لبخند میز صبحانه است

 

سر درس و کلاس هم ذهنش

مثل گنجشک بی‌پر و بال است

فکر او ظهر! خانه! تنهاییست

و ناهاری که توی یخچال است

 

صحنه‌ی بعد: شب شد و خانه

یک زن و شوهرند، یک فرزند

این طرف کوه حرف با لبخند!

آن طرف: «خسته‌ایم» بی‌لبخند!

 

با خودش حرف می‌زند انگار

پسرک روی تخت زیر پتو

بغض کرده شبیه هر شب باز

نیمه شب هم گذشته اما او

 

کاش می‌شد که حال و روز مرا

یک نفر بود تا که می‌فهمید

کاش می‌شد که مادرم یکبار

خیسی بالش مرا می‌دید

 

مادری شغل حضرت زهراست

افتخار است خانه‌داری تو

مادری ارزش است مادر من

نه فلان منصب اداری تو

 

از همان کودکی شدم محروم

از محبت و عشق! از مادر!

شیر خشک است سهم طفلی که

مادر او شده است "نان" آور!

 

حرف‌هایش هنوز مانده ولی

زیر تیغ سکوت حرفش مرد

خسته از بی‌کسی و تنهایی

پسرک روی تخت خوابش برد

 

پ ن: فرد عکس با فرد متن متفاوت است!

پ ن: باشد که عاقبت طلاق و متارکه والدین به خودکشی و مرگ فرزندان ختم نشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۵
محسن ذوالفقاری

مدارس بدون دیوار!
مدرسه به پیاده رو و خیابان وصل شده بود و خبری از دیوارهای حصار کشیده مرسوم دورتادور مدرسه نبود! وقتی از مدیر پرسیدم آیا دانش آموزان فرار نمی‌کنند؟
انگار که از سوالم تعجب کرده باشد گفت: دلیلی نداره فرار کنند. چه جایی بهتر از اینجا!
گفتم حالا فرار هیچ. باعث نمیشه بچه‌ها تو خیابون بروند و ماشینی بهشون بزنه؟ گفت: ما بهشون آموزش میدیم اگر هم رفتند تقصیر خودشونه، تقصیر ما نیست! ما وظیفه‌مون رو انجام دادیم!


مدارس بدون ناظم!
چند تا از بچه‌های مدرسه یک نفر رو شیر (نخوانید خر!) کردند تا از سایه‌بان پارکینگ مدرسه بالا برود! خلاصه موفق می‌شوند و فرد مورد نظر را به بالا می‌فرستند. حال دانش آموز شیرشده! آن بالا مثل خر تو گل مانده است! و راهی برای پایین آمدن ندارد!
همه بچه‌ها جمع می‌شوند و به او می خندد. دانش آموز متوسل به معلمش می‌شود! (معلم‌ها به طور چرخشی زنگ‌های تفریح در کنار بچه‌ها هستند). معلم نزدیک صحنه می‌شود و بهش میگه خودت رفتی بالا خودت هم بیا پایین! و با نیش خندی صحنه را ترک می‌کند!
چند دقیقه‌ای که از زنگ تفریح می‌گذرد چند تا رفقایش با جا پاگرفتن و... کمک می‌کنند تا بیاد پایین. در حال پایین آمدن هم موبایلش از جیبش می‌افتد!

مدارس بدون دانش‌آموز!
داخل یک کلاس شدیم فقط یک دانش آموز داشت. وقتی از معلم کلاس علت را پرسیدیم. گفت: این کلاس آموزش زبان فنلاندی برای افراد مهاجر می‌باشد. امسال فقط همین یک دانش‌آموز را ثبت نام کردیم.
کلاس هم با کلمات و اشکال مختلف جهت فهم بهتر زبان فنلاندی فضاسازی شده بود.


مدارس بدون معلم!
وارد کلاس دیگری شدیم؛ دیدیم همه دانش آموزان مشغول کار و فعالیت هستند ولی خبری از معلمشان نبود. یکی از دانش‌آموزان را خواستم و احوال معلمشان را پرسیدم.
گفت: امروز معلممون نیومده!

گفتم: پس شما اینجا چه کار می‌کنید؟! برید پایین بازی کنید!
گفت: نیومده ولی ما میدونیم امروز باید چ کار کنیم. تکالیف و درس‌هامون مشخصه! بازی هم سروقتش میریم!

مدارس بدون کلاس!
همه مدارسی که بازدید کردیم کارگاه، آزمایشگاه، سالن غذاخوری، سالن‌های ورزشی و... به طور یکسان دارا بودند و بخش اعظمی از آموزش و تعلیم در این فضاها انجام می‌شد و معتقد بودند آموزش محدود به کلاس و درس نمی‌شود. بدین منظور علاوه بر فضاهای مختلفی که در مدرسه ایجاد کرده بودند با حضور چند روزه در اردوگاهی با امکانات فوق‌العاده و در فضایی واقعی‌تر، مهارت‌های فنی اجتماعی متنوعی را نیز تجربه می‌کنند.


مدارس بدون اجبار!
سر کلاسی رفتیم که معلم در حال آموزش ریاضی بسیار پیشرفته بود وقتی علت را جویا شدیم که چرا این کلاس با دیگر کلاس‌ها که حالت معمولی‌تر داشتند فرق می‌کند. گفت کلاس‌های اینجا به صورت واحدی می‌باشد که دانش آموزان می‌توانند در طول سه یا چهار سال بگذرانند و کلاس‌ها به سه بخش اجباری، انتخابی و اختیاری تقسیم می‌شود. کلاس‌های انتخابی همانند همین است که می‌بینید. دانش‌آموزانی که به دنبال آینده بهتری هستند و قصد دارند به دانشگاه‌ها بهتر بروند در این کلاس‌ها شرکت می‌کنند. کلاس‌های اجباری هم کلاس‌های معمول مدرسه می‌باشد که جزء آن 75 واحد می‌باشد و کلاس‌های اختیاری که افراد بر اساس علایقشان انتخاب می‌کنند مانند بعضی کلاس‌های هنر یا کلاس آموزش مذاهب و...


مدارس بدون کنکور!
به سالن امتحانات رفتیم. دانش آموزان پشت لب تاپ هایشان نشسته بودند. فلش‌هایی به جای برگه‌های امتحانی در حال پخش بود! به محض اینکه فلش به سیستم وصل می‌شد کل سیستم قفل می‌شد و فقط سوالات امتحان بالا می‌آمد!
خیلی دوست داشتم تا آخر امتحان با دانش‌آموزان باشم و اخلاق و رفتارهایشان را کنکاش کنم! ولی وقتی مدت زمان امتحان را پرسیدم بی‌خیال شدم! حداقل سه ساعت و حداکثر شش ساعت مهلت پاسخگویی به سوالات بود! سوالات را وقتی بررسی کردم بیشتر جنبه تحلیلی داشت تا حفظی و هر سوال دو تا سه صفحه جا برای جواب داشت!
یاد کنکور خودمان افتادم البته از نظر تایم امتحان نه سوالات امتحان! این یادآوری باعث شد از نحوه برگزاری کنکورشان و چگونگی ورود به دانشگاه بپرسم. واژه کنکور برایش ناآشنا بود! بیشتر که توضیح دادم گفت ما چیزی به نام کنکور نداریم. همین امتحانات نهایی کشوری که به صورت دیجیتالی برگزار می‌شود ملاکی تاثیرگذار در ورود به دانشگاه‌ها می‌باشد. البته این نحوه برگزار کردن تقریبا از دوران ابتدایی شروع می‌شود و معلم‌ها نیز برای کسب آمادگی کافی دانش آموزانشان در کلاس‌هایشان نیز برگزار می‌کنند.


مدارس بدون تعطیلی!
در سالن کنفرانس سه نفر از دانش آموزان آمدند تا برایمان پرزنت کنند. از شرکتشان گفتند که جزء هیات مدیره آن می‌باشند. در محله می‌چرخند و نیازها و کارهای مردم را می‌پرسند و با اطلاع‌رسانی به دیگر دانش آموزان افراد داوطب که تخصص آن کار را دارند را به خانواده مورد نظر پیشنهاد می‌دهند. خانواده‌ها نیز موظفند دستمزد دانش آموز را به شرکت بدهند. شرکت نیز با کسر درصد خود مابقی پول را به دانش آموز می‌دهد.
اول فکر کردم قضیه شوخی هست و صرفا جهت ارائه می‌باشد ولی قضیه جدی بود و با یک سرچ ساده در اینترنت فهمیدم که شرکت واقعی هست و ثبت شده می‌باشد و مدیر آن هم مدیر مدرسه‌شان بود!
وقتی مطمئن شدم قضیه واقعی هست از یک نفرشان پرسیدم: این فعالیت‌ها را در تعطیلات طولانی مدت انجام می‌دهید؟
گفت: ما هر هفت هفته پنج روز تعطیلی داریم! البته فعالیت شرکت ما ربطی به تعطیلی و غیر تعطیلی ندارد! ما همیشه در حال خدمت هستیم!
گفتم: به درس و مشقتان لطمه نمی‌زند؟!
گفت: من بهترین وقت‌های زندگی‌ام در جلساتی که با هیات مدیران داریم می‌گذرد!

پ ن: البته در ایران هم مدارس بدون دیوار، کلاس، معلم، امکانات و... زیادی وجود دارد! هر دو آموزش‌اند ولی این کجا و آن کجا!

#مدارس_فنلاند #تجربه_نگاری #همایش_تعلیم_و_تربیت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۰۲:۱۲
محسن ذوالفقاری