بچه محله امام رضا (علیه السلام)

بچه محله امام رضا (علیه السلام)
محسن ذوالفقاری
بچه محله امام رضا (علیه‌السلام)
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره» ثبت شده است

دیشب یکسری به باشگاه تکواندو بچه‌های مسجد زدم. در حال مبارزه بودند. در فینال قبل از شروع مبارزه یکی از بچه‌ها دست‌هایش به حالت دعا گرفت و زیر لب زمزمه‌ای کرد. بلافاصله مربی ازش پرسید: دعا می‌کنی برنده بشی؟ حالا اگه بازنده شدی چی؟! خیلی راحت و با رضایت خاطر در جواب گفت: خب خدا نخواسته دیگه! مربی که انتظار همچین جوابی از پسربچه ده یازده ساله نداشت به وجد آمد و از بقیه خواست به خاطر معرفتش تشویقش کنند!

در حدیث داریم پیامبر ـ صلّى الله علیه و آله و سلّم ـ در شب معراج از خداوند سبحان سؤال کرد: پروردگارا! ارزشمندترین کار چیست؟ خداوند ـ عزّوجلّ ـ در پاسخ فرمود: در نزد من چیزى از توکّل و اعتماد بر من و رضا به داده من برتر نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۰:۲۷
محسن ذوالفقاری

امشب در جلسه‌ «از ترکیه چه خبر؟!» دکتر سید بشیر حسینی اول صحبتشان را با این جمله شروع کردند که خاطره تعلق خاطر می‌آورد و نسل شما خاطره کم دارد و به خاطر همین هم خودکشی تو نسل‌های شما و بعد از شما خیلی هست!
تا این جمله را شنیدم بلافاصله اتفاق اسفناک خودکشی یکی از دانش‌آموزان مدرسه که خودش را در حیاط خانه حلق آویز کرده بود و هم‌چنین اتفاقات ماقبل از آن که شامل مشکلات شدید خانوادگی و سفر رفتن‌های متعدد خانواده‌اش و تنها گذاشتن او به بهانه‌های مختلفِ درس و...، علاقه شدید به دوست دخترش و محدودیت‌های ارتباط با او و در نهایت اصرار فراوان برای رفتن به سفر کربلا در اربعین با دوستانش و مخالفت شدید خانواده‌اش، به ذهنم خطور کرد و این اتفاقات را برایم معنادار کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۰:۲۰
محسن ذوالفقاری

بعد از تجربه کردن تنگه بوسفر تنگه‌ی جدا کننده قسمت آسیایی و اروپایی ترکیه برای صرف شام به دنبال رستورانی ارزان قیمت بودیم که جمعیتی با لباس‌های ورزشی یکسان نظرمان را جلب کرد. با پرس و جو از چند نفر متوجه شدیم چند ساعت دیگر مسابقه فوتبال تیم بشیکتاش است. از قیمت بلیت ورزشگاه پرسیدیم که از 100 لیر(حدود 170 هزار تومن) شروع می‌شد به بالا! با عبور از کنار رستوران‌های لاکچری، جمعیت طرفداران که در حال خوردن و شادی کردن بودن قابل توجه بود. بعد از صرف یک شام مفصل و ارزان وقتی فهمیدیم تا ورزشگاه راهی نداریم با جمعیت مملوءِ طرفداران بیشکاتش که از همه جا سرریز خیابان اصلی می‌شدند به سوی ورزشگاه قدم برداشتیم. در بین راه، عده‌ای جلو کافه‌ای تجمع کرده بودند و پایکوبی می‌کردند. کمی جلوتر چند جوان با تپل و نی برای تیم رقیبشان کری می‌خواندند و فحش می‌دادند! چند نفری از شدت مصرف مواد الکی توان راه رفتن نداشتند! با این همه شور و حالِ غیر قابل وصف، بالاخره به ورزشگاه ودوفون استانبول رسیدیم. بعد از رد کردن گیت پلیس به قسمت باجه‌های بلیت فروشی رفتیم؛ ولی آخر هم مجبور شدیم به دلال‌های بلیت رو بزنیم که اونم صرفه اقتصادی نداشت! چند دقیقه‌ای به امید گذشتن از زمان بازی و کم شدن قیمت بلیت، پشت نرده‌ها ایستادیم و بازی را از صفحه نمایش داخل سالن نگاه کردیم و از تشویق‌های متنوع و هماهنگ استانبول ها به وجد آمدیم. نیم ساعتی از بازی گذشت ولی خبری از پایین آمدن قیمت بلیت نبود؛ پس بی‌خیال شدیم و به محل اسکان برگشتیم! در حال خروج از ورزشگاه، ورود چند مرد جوان با خانم‌های محجبه نیز برایمان قابل توجه و معنادار بود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۵
محسن ذوالفقاری