در حال گشت و گذار در گروهها و کانالهای تلگرامی، بحثهای گروه "کوهنورد ای اس یو!" نظرم را جلب کرد. همه در مورد دماوند صحبت میکردند. سریع به مسئول گروه پیام دادم که منم میام! اول به دلیل عدم حضورم در قلههای آمادگی مخالفت کرد ولی حریف اصرارهای مکررم نشد! بلافاصله بعد از گرفتن تاییده برای همان شب بلیط به سمت تهران گرفتم. چهارشنبه ظهر به دانشگاه رسیدم. بعد از ناهار و کمی استراحت به سالن ورزشی رفتم و یک ساعتی تمرین هوازی انجام دادم.
صبح پنج شنبه 2 مهرماه 1394 راس ساعت 6 صبح در کنار مقبره الشهدا جمع شدیم. مسئول گروه تعهدنامهها را پخش کرد. تعهدنامه دانشگاه بود مبنی بر اینکه هرگونه حادثهای که برایتان پیش بیاید بر عهده خودتان است و دانشگاه هیچ مسئولیتی را قبول نمیکند!
راس ساعت 6:15 از دانشگاه حرکت کردیم. در مسیر، حسن آقای محمدی هم به ما پیوستند و جمع 12 نفرمان تکمیل شد.
از جاده هراز راهی پلور شدیم و بعد از گذر از بومهن و رودهن به دو راهی دماوند-فیروزکوه و آمل رسیدیم و مسیر را به سمت آمل ادامه دادیم. با گذر از روستای رینه از جاده اصلی خارج شدیم. ساعت 9:15 به ابتدای مسیر خاکی رسیدیم. با خداحافظی از آقای رستمی (راننده مینی بوس) سوار نیسان آبی شدیم و به سمت گوسفندسرا حرکت کردیم. ساعت 9:45 به مقصد رسیدیم. عظمت و زیبایی دماوند در پای کوه دوچندان شده بود. بعد از عکس گرفتنهای پی در پی و نرمشی مختصر ساعت 10:30 صعود ما به سمت بارگاه سوم شروع شد. شیب ملایم، طبیعت عالی و روحیه فوق العادهی تیم باعث شد به راحتی به بارگاه سوم (ارتفاع 4200 متری) برسیم. در بارگاه سوم نماز ظهر و عصر را خواندیم، ناهار آبکی! (سوپ آماده) را خوردیم، استراحت کوتاهی داشتیم و بعد به علت همهوایی و عادت به ارتفاع، ساعت 16:30 به مدت یک ساعت 300 متری به بالا رفتیم و مجددا به پناهگاه برگشتیم. در پناهگاه توریستهای خارجی از سراسر دنیا آمده بودند. با گروهی لهستانی ارتباط گرفتیم. از صعود ناموفقشان ناراحت بودند و میگفتند تحمل فشار هوا در ارتفاعات بالا برایشان خیلی سخت است چرا که بلندترین کوه های لهستان 2500 متر است! بعد از گپ و گفتوگو با دیگر گروههای ایرانی و خارجی نماز مغرب و عشا را اقامه کردیم و شام را با چاشنی چند قرص خوردیم و مهیای خواب شدیم.
ساعت 4:30 صبح جمعه بخش دوم کوهنوردی شروع شد. همه چیز برای یک صعود موفقیت آمیز عالی بود. ساعت 8 صبح به آبشار یخی به ارتفاع 5100 متری رسیدیم. داستان اصلی بعد از آن بود. افزایش شیب دامنه، کاهش دما، فشار و اکسیژن هوا. شوق رسیدن به قله در چشم تک تک اعضای گروه موج میزد. حدود ساعت 10 بوی آزاردهنده گوگرد نوید نزدیک شدن به قله را میداد. برف سنگین، مسیر دشوار و نفسگیر، موجب شده بود سرعت کم و تعداد استراحتها زیاد شود. بالاخره با دم گرفتنهایِ حیدر حیدرِ آقا مهدی سیفی و ده دقیقه بیشتر نماندههایِ حسن آقای محمدی ساعت 11 قدم بر بلندترین ارتفاع ایران (5676 متر) گذاشتیم. بعضی از شدت خستگی درازکش شدند. بعضی دیگر به سلفی گرفتن مشغول شدند و بعضی دیگر محو طبیعت شده بودند. به علت نامساعد شدن شرایط آب و هوایی با توقف کوتاه ده دقیقهای به سمت پایین حرکت کردیم. با کاهش سریع ارتفاع، حدود ساعت 14:30 به بارگاه سوم رسیدیم. وسایل را جمع و جور کردیم و ساعت 15:30 به سمت گوسفندسرا حرکت کردیم. ساعت 18 به انتهای مسیر رسیدیم. نماز را در مسجد پای کوه خواندیم و سپس راهی آبگرم لاریجان-رینه شدیم. بعد از آبگرم و برطرف شدن خستگی، آثار گرسنگی هویدا شد که با زدن چند سیخ کباب کوبیده مفصل رفع شد!
ساعت 1:30 بامداد با رسیدن به دانشگاه این سفر لذت بخش به پایان رسید.
جای همه رفقا خالی بود مخصوصا آقا جواد طایی...