آخرین سالگرد!
همزمان با سالگرد ازدواجشان کتابشان هم چاپ شد! سالگرد ازدواج ابوالفضل رفیعی و خانم دهقانی و چاپ کتاب «دریادل» را میگویم! به همین مناسبت جهت تقدیم کتاب به خانواده این قهرمانان به منزلشان رفتیم.
ورودی راهپلهها فرزندان و نوههای شهید خوشآمدگویی میکردند که یک آن تصویر قاب عکسی توجهام را جلب کرد. قاب عکسی که مرا به وجد آورد. عکس مادر شهید بود که کنارش نوشته بود «خوش آمدی پسرم».
.
وارد منزل شدیم! حال شخصیتهای کتاب روبهرویمان نشسته بودند! اصغرآقا که بچه مظلوم خانواده بود از شر و شوریهای زمان جنگش میگفت! جعفرخان هم که در کتاب دوران نوجوانیاش به شر و شوری شهره بود، مظلوم گوشهای نشسته بود! ذکر خاطرات بچههای جنگ حسابی گل گرفته بود که کیک جشن سالگرد ازدواج را آوردند، البته مزین شده با طرح جلد کتاب! پرده وسط حال که بین برادران و خواهران بود کنار زده شد و عروس خانم با قدی خمیده و رویی کاملا پوشیده آمدند و کنار عکس همسرشان نشستند. فرزندان نیز آمدند و با مادرشان و قاب عکس پدرشان و کیک سالگرد جشن ازدواج والدینشان عکسی دستهجمعی گرفتند! سپس خانم قربانزاده (نویسنده کتاب) آمدند و مورد سورپرایز قرار گرفتند! همسر شهید به جهت اینکه خاطرات زندگی آنها را به رشته تحریر درآورده است هدیهای تقدیم ایشان کردند. خانم قربانزاده که مات و مبهوت مانده بودند گفتند من باید قدردانی بکنم که اجازه دادید این توفیق نصیبم شود!
در نهایت کیک مزین به طرح جلد کتاب خورده شد، البته که قبلش همه آن جمع کتاب را خوانده بودند! در حین کیک خوردن کتابها را هم آوردند! حال هم کتاب میخوردیم، هم میخواندیم! دوباره خاطرهگویی زمان جنگ داشت گل میکرد که حاجی خویشاوندی آمد با دعای عاقبت بخیری بحث را تمام کند اما با همین دعا یاد خاطرهای افتاد. گفت: «ما که مهر شفاعتمون رو از خودش گرفتیم! ابوالفضل عادت داشت موقع روبوسی لپ طرفو گاز بگیره! بعد میگفت اینم مهر شفاعت ما! برو که جات تو بهشته! الحمدالله قسمت شد مهر محکمی هم برای ما زد».
.
اما ما نمیدانستیم این آخرین سالگرد ازدواج این دنیایی بانو فاطمه دهقانی و ابوالفضل رفیعی است و «دریادل» قصه ما کمتر از یک هفته دیگر آسمانی میشود و میرود پیش شهید ابوالفضل.
چاپ شده در روزنامه قدس به تاریخ 3 آذر 1398