بچه محله امام رضا (علیه السلام)

بچه محله امام رضا (علیه السلام)
محسن ذوالفقاری
بچه محله امام رضا (علیه‌السلام)
طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

به برکت بعضی روحانی‌نماها رویکردی خاص در بین قشر مذهبی، پررنگ و پررنگ‌تر می‌شود و آن این است که به بهانه ساختارهای غلط اجتماعی و ضعف جمهوری اسلامی در نظام تربیتی و رسانه‌ای و... گناهان انجام‌پذیر می‌شوند و افراد مسئله‌دار تطهیر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۷ ، ۱۳:۲۵
محسن ذوالفقاری

در حال گشت و گذار در گروه‌ها و کانال‌های تلگرامی، بحث‌های گروه "کوهنورد ای اس یو!" نظرم را جلب کرد. همه در مورد دماوند صحبت می‌کردند. سریع به مسئول گروه پیام دادم که منم میام! اول به دلیل عدم حضورم در قله‌های آمادگی مخالفت کرد ولی حریف اصرارهای مکررم نشد! بلافاصله بعد از گرفتن تاییده برای همان شب بلیط به سمت تهران گرفتم. چهارشنبه ظهر به دانشگاه رسیدم. بعد از ناهار و کمی استراحت به سالن ورزشی رفتم و یک ساعتی تمرین هوازی انجام دادم.
صبح پنج شنبه 2 مهرماه 1394 راس ساعت 6 صبح در کنار مقبره الشهدا جمع شدیم. مسئول گروه تعهدنامه‌ها را پخش کرد. تعهدنامه دانشگاه بود مبنی بر اینکه هرگونه حادثه‌ای که برایتان پیش بیاید بر عهده خودتان است و دانشگاه هیچ مسئولیتی را قبول نمی‌کند!
راس ساعت 6:15 از دانشگاه حرکت کردیم. در مسیر، حسن آقای محمدی هم به ما پیوستند و جمع 12 نفرمان تکمیل شد.
از جاده هراز راهی پلور شدیم و بعد از گذر از بومهن و رودهن به دو راهی دماوند-فیروزکوه و آمل رسیدیم و مسیر را به سمت آمل ادامه دادیم. با گذر از روستای رینه از جاده اصلی خارج شدیم. ساعت 9:15 به ابتدای مسیر خاکی رسیدیم. با خداحافظی از آقای رستمی (راننده مینی بوس) سوار نیسان آبی شدیم و به سمت گوسفندسرا حرکت کردیم. ساعت 9:45 به مقصد رسیدیم. عظمت و زیبایی دماوند در پای کوه دوچندان شده بود. بعد از عکس گرفتن‌های پی در پی و نرمشی مختصر ساعت 10:30 صعود ما به سمت بارگاه سوم شروع شد. شیب ملایم، طبیعت عالی و روحیه فوق العاده‌ی تیم باعث شد به راحتی به بارگاه سوم (ارتفاع 4200 متری) برسیم. در بارگاه سوم نماز ظهر و عصر را خواندیم، ناهار آبکی! (سوپ آماده) را خوردیم، استراحت کوتاهی داشتیم و بعد به علت هم‌هوایی و عادت به ارتفاع، ساعت 16:30 به مدت یک ساعت 300 متری به بالا رفتیم و مجددا به پناهگاه برگشتیم. در پناهگاه توریست‌های خارجی از سراسر دنیا آمده بودند. با گروهی لهستانی ارتباط گرفتیم. از صعود ناموفقشان ناراحت بودند و می‌گفتند تحمل فشار هوا در ارتفاعات بالا برایشان خیلی سخت است چرا که بلندترین کوه های لهستان 2500 متر است! بعد از گپ و گفت‌وگو با دیگر گروه‌های ایرانی و خارجی نماز مغرب و عشا را اقامه کردیم و شام را با چاشنی چند قرص خوردیم و مهیای خواب شدیم.
ساعت 4:30 صبح جمعه بخش دوم کوهنوردی شروع شد. همه چیز برای یک صعود موفقیت آمیز عالی بود. ساعت 8 صبح به آبشار یخی به ارتفاع 5100 متری رسیدیم. داستان اصلی بعد از آن بود. افزایش شیب دامنه، کاهش دما، فشار و اکسیژن هوا. شوق رسیدن به قله در چشم تک تک اعضای گروه موج می‌زد. حدود ساعت 10 بوی آزاردهنده گوگرد نوید نزدیک شدن به قله را می‌داد. برف سنگین، مسیر دشوار و نفس‌گیر، موجب شده بود سرعت کم و تعداد استراحت‌ها زیاد شود. بالاخره با دم گرفتن‌هایِ حیدر حیدرِ آقا مهدی سیفی و ده دقیقه بیشتر نمانده‌هایِ حسن آقای محمدی ساعت 11 قدم بر بلندترین ارتفاع ایران (5676 متر) گذاشتیم. بعضی از شدت خستگی درازکش شدند. بعضی دیگر به سلفی گرفتن مشغول شدند و بعضی دیگر محو طبیعت شده بودند. به علت نامساعد شدن شرایط آب و هوایی با توقف کوتاه ده دقیقه‌ای به سمت پایین حرکت کردیم. با کاهش سریع ارتفاع، حدود ساعت 14:30 به بارگاه سوم رسیدیم. وسایل را جمع و جور کردیم و ساعت 15:30 به سمت گوسفندسرا حرکت کردیم. ساعت 18 به انتهای مسیر رسیدیم. نماز را در مسجد پای کوه خواندیم و سپس راهی آبگرم لاریجان-رینه شدیم. بعد از آبگرم و برطرف شدن خستگی، آثار گرسنگی هویدا شد که با زدن چند سیخ کباب کوبیده مفصل رفع شد!
ساعت 1:30 بامداد با رسیدن به دانشگاه این سفر لذت بخش به پایان رسید.
جای همه رفقا خالی بود مخصوصا آقا جواد طایی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۷ ، ۰۳:۳۸
محسن ذوالفقاری

مدارس بدون دیوار!
مدرسه به پیاده رو و خیابان وصل شده بود و خبری از دیوارهای حصار کشیده مرسوم دورتادور مدرسه نبود! وقتی از مدیر پرسیدم آیا دانش آموزان فرار نمی‌کنند؟
انگار که از سوالم تعجب کرده باشد گفت: دلیلی نداره فرار کنند. چه جایی بهتر از اینجا!
گفتم حالا فرار هیچ. باعث نمیشه بچه‌ها تو خیابون بروند و ماشینی بهشون بزنه؟ گفت: ما بهشون آموزش میدیم اگر هم رفتند تقصیر خودشونه، تقصیر ما نیست! ما وظیفه‌مون رو انجام دادیم!


مدارس بدون ناظم!
چند تا از بچه‌های مدرسه یک نفر رو شیر (نخوانید خر!) کردند تا از سایه‌بان پارکینگ مدرسه بالا برود! خلاصه موفق می‌شوند و فرد مورد نظر را به بالا می‌فرستند. حال دانش آموز شیرشده! آن بالا مثل خر تو گل مانده است! و راهی برای پایین آمدن ندارد!
همه بچه‌ها جمع می‌شوند و به او می خندد. دانش آموز متوسل به معلمش می‌شود! (معلم‌ها به طور چرخشی زنگ‌های تفریح در کنار بچه‌ها هستند). معلم نزدیک صحنه می‌شود و بهش میگه خودت رفتی بالا خودت هم بیا پایین! و با نیش خندی صحنه را ترک می‌کند!
چند دقیقه‌ای که از زنگ تفریح می‌گذرد چند تا رفقایش با جا پاگرفتن و... کمک می‌کنند تا بیاد پایین. در حال پایین آمدن هم موبایلش از جیبش می‌افتد!

مدارس بدون دانش‌آموز!
داخل یک کلاس شدیم فقط یک دانش آموز داشت. وقتی از معلم کلاس علت را پرسیدیم. گفت: این کلاس آموزش زبان فنلاندی برای افراد مهاجر می‌باشد. امسال فقط همین یک دانش‌آموز را ثبت نام کردیم.
کلاس هم با کلمات و اشکال مختلف جهت فهم بهتر زبان فنلاندی فضاسازی شده بود.


مدارس بدون معلم!
وارد کلاس دیگری شدیم؛ دیدیم همه دانش آموزان مشغول کار و فعالیت هستند ولی خبری از معلمشان نبود. یکی از دانش‌آموزان را خواستم و احوال معلمشان را پرسیدم.
گفت: امروز معلممون نیومده!

گفتم: پس شما اینجا چه کار می‌کنید؟! برید پایین بازی کنید!
گفت: نیومده ولی ما میدونیم امروز باید چ کار کنیم. تکالیف و درس‌هامون مشخصه! بازی هم سروقتش میریم!

مدارس بدون کلاس!
همه مدارسی که بازدید کردیم کارگاه، آزمایشگاه، سالن غذاخوری، سالن‌های ورزشی و... به طور یکسان دارا بودند و بخش اعظمی از آموزش و تعلیم در این فضاها انجام می‌شد و معتقد بودند آموزش محدود به کلاس و درس نمی‌شود. بدین منظور علاوه بر فضاهای مختلفی که در مدرسه ایجاد کرده بودند با حضور چند روزه در اردوگاهی با امکانات فوق‌العاده و در فضایی واقعی‌تر، مهارت‌های فنی اجتماعی متنوعی را نیز تجربه می‌کنند.


مدارس بدون اجبار!
سر کلاسی رفتیم که معلم در حال آموزش ریاضی بسیار پیشرفته بود وقتی علت را جویا شدیم که چرا این کلاس با دیگر کلاس‌ها که حالت معمولی‌تر داشتند فرق می‌کند. گفت کلاس‌های اینجا به صورت واحدی می‌باشد که دانش آموزان می‌توانند در طول سه یا چهار سال بگذرانند و کلاس‌ها به سه بخش اجباری، انتخابی و اختیاری تقسیم می‌شود. کلاس‌های انتخابی همانند همین است که می‌بینید. دانش‌آموزانی که به دنبال آینده بهتری هستند و قصد دارند به دانشگاه‌ها بهتر بروند در این کلاس‌ها شرکت می‌کنند. کلاس‌های اجباری هم کلاس‌های معمول مدرسه می‌باشد که جزء آن 75 واحد می‌باشد و کلاس‌های اختیاری که افراد بر اساس علایقشان انتخاب می‌کنند مانند بعضی کلاس‌های هنر یا کلاس آموزش مذاهب و...


مدارس بدون کنکور!
به سالن امتحانات رفتیم. دانش آموزان پشت لب تاپ هایشان نشسته بودند. فلش‌هایی به جای برگه‌های امتحانی در حال پخش بود! به محض اینکه فلش به سیستم وصل می‌شد کل سیستم قفل می‌شد و فقط سوالات امتحان بالا می‌آمد!
خیلی دوست داشتم تا آخر امتحان با دانش‌آموزان باشم و اخلاق و رفتارهایشان را کنکاش کنم! ولی وقتی مدت زمان امتحان را پرسیدم بی‌خیال شدم! حداقل سه ساعت و حداکثر شش ساعت مهلت پاسخگویی به سوالات بود! سوالات را وقتی بررسی کردم بیشتر جنبه تحلیلی داشت تا حفظی و هر سوال دو تا سه صفحه جا برای جواب داشت!
یاد کنکور خودمان افتادم البته از نظر تایم امتحان نه سوالات امتحان! این یادآوری باعث شد از نحوه برگزاری کنکورشان و چگونگی ورود به دانشگاه بپرسم. واژه کنکور برایش ناآشنا بود! بیشتر که توضیح دادم گفت ما چیزی به نام کنکور نداریم. همین امتحانات نهایی کشوری که به صورت دیجیتالی برگزار می‌شود ملاکی تاثیرگذار در ورود به دانشگاه‌ها می‌باشد. البته این نحوه برگزار کردن تقریبا از دوران ابتدایی شروع می‌شود و معلم‌ها نیز برای کسب آمادگی کافی دانش آموزانشان در کلاس‌هایشان نیز برگزار می‌کنند.


مدارس بدون تعطیلی!
در سالن کنفرانس سه نفر از دانش آموزان آمدند تا برایمان پرزنت کنند. از شرکتشان گفتند که جزء هیات مدیره آن می‌باشند. در محله می‌چرخند و نیازها و کارهای مردم را می‌پرسند و با اطلاع‌رسانی به دیگر دانش آموزان افراد داوطب که تخصص آن کار را دارند را به خانواده مورد نظر پیشنهاد می‌دهند. خانواده‌ها نیز موظفند دستمزد دانش آموز را به شرکت بدهند. شرکت نیز با کسر درصد خود مابقی پول را به دانش آموز می‌دهد.
اول فکر کردم قضیه شوخی هست و صرفا جهت ارائه می‌باشد ولی قضیه جدی بود و با یک سرچ ساده در اینترنت فهمیدم که شرکت واقعی هست و ثبت شده می‌باشد و مدیر آن هم مدیر مدرسه‌شان بود!
وقتی مطمئن شدم قضیه واقعی هست از یک نفرشان پرسیدم: این فعالیت‌ها را در تعطیلات طولانی مدت انجام می‌دهید؟
گفت: ما هر هفت هفته پنج روز تعطیلی داریم! البته فعالیت شرکت ما ربطی به تعطیلی و غیر تعطیلی ندارد! ما همیشه در حال خدمت هستیم!
گفتم: به درس و مشقتان لطمه نمی‌زند؟!
گفت: من بهترین وقت‌های زندگی‌ام در جلساتی که با هیات مدیران داریم می‌گذرد!

پ ن: البته در ایران هم مدارس بدون دیوار، کلاس، معلم، امکانات و... زیادی وجود دارد! هر دو آموزش‌اند ولی این کجا و آن کجا!

#مدارس_فنلاند #تجربه_نگاری #همایش_تعلیم_و_تربیت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۰۲:۱۲
محسن ذوالفقاری

نزدیکی محرم بود که برای گرفتن اقلام مورد نیاز هیات به نمایشگاه عطر سیب رفتم. برای گرفتن نشان خدام هیات چیزی ارزان‌تر از پیکسل پیدا نکردم! همراه پیکسل‌های خادم‌الحسین، پیکسل‌های متنوعی نیز از تصاویر شهدا تهیه کردم.
خلاصه ذوق‌زده پیکسل‌ها را به هیات بردم و بین بچه‌ها تقسیم کردم. بعضی شهدا مشتری بیشتری داشتند و سرشان دعوا بود! حالا رازش چی بود؟
گمانم این بود که حتما با مطالعه زندگی‌نامه و کتاب‌های آنان علاقه بیشتری به بعضی‌شان پیدا شده است ولی زهی خیال باطل!
بیشتر که دقت کردم دیدم پیکسل شهدای معروف‌تر و خوش بروروتر زودتر تمام شده‌اند!
یاد صحبت شهید مدافع حرمی افتادم که می‌گفت: من اگه شهید بشم چهره زیبایی ندارم تا عکس‌هایم بنر شوند و مردم از من یادی کنند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۰۱:۲۱
محسن ذوالفقاری

جام جهانی امسال، علی‌رغم اینکه از گل مفتی کاستا ناراحت شدم و از گل نشدن شوت مهدی طارمی حسرت‌ها خوردم ولی در کل تجربه استرس و هیجانی جانانه که چند سالی ازش دور بودم حالم را خوب کرد!
تماشای فوتبال در کتابخانه مسجد محله، خندیدن، داد زدن و بودن در کنار بچه‌هایی که شاید در ظاهر خیلی با هم متفاوت باشیم ولی پایه‌های مشترک زیادی داریم.
جام جهانی مثل هر اتفاقی دیگری که انرژی و تحول ایجاد کند؛ می‌تواند خاطرات شیرینی را در ذهن‌ها ماندگار کند و ایستگاه شروعی دوباره برای امید باشد. تا چند سال می‌توانیم از لحظات آخر و گریه‌های غیرتمندانه طارمی و یا در مورد لایی زدن وحید امیری به پیکه حرف بزنیم. قطعا سال‌های سال در مورد پنالتی تاریخی کریس و واکنش فوق‌العاده بیرانوند بگیم و خوشحالی کنیم و هم‌چنین برای خلق اتفاقات زیباتر امیدوار باشیم.
در کنار همه این خاطره‌ها و خوشحالی‌های ناشی از آن هرکسی مثل من می‌تواند از لحظه لحظه‌های ثبت شده این رقابت‌های نفس‌گیر، درس‌ها بگیرد و لذت ببرد.

1. مربی باش، مثل کیروش!
به جوان‌ها اعتماد کن و بگذار میلاد محمدی‌ها استارت بزنند و خودی نشان دهند و همه را محو غیرت خود کنند. بگذار باتجربه ها در کنار زمین، جوان‌ترها را تشویق کنند و امید بدهند.
حرفه‌ای، دقیق، منظم، جامع نگر باش و بدان که برای موفقیت باید تیم ساخت؛ آن وقت هست که برند می‌شوی و قیمت پیدا می‌کنی!

2. مقاوم باش، مثل بیرانوند!
سختی‌های زندگی را دربیل کن و از دروازه‌ات خوب مراقبت کن و در کنار همه شوخی‌ها و خنده‌ها، خیلی جدی توانایی‌هاییت را باور کن و در میدان عمل نیز حرفی برای گفتن داشته باش و البته از کری خواندن هم غافل نشو!

3. جنگنده باش باش، مثل تیم ملی ایران!
بدو، بجنگ، تلاش کن، استارت بزن، غرور داشته باش، امیدوار باش و در نهایت تکرو نباش و با تیم همراهی کن. اگر اشتباه کردی و هم تیمی‌ها و طرفداران هم تذکری دادن(منصفانه و غیرمنصفانه) ناراحت نشو چرا که همه دلسوز هستند و هدفشان پیروزی است.

#جام_جهانی #تیم_ملی_ایران #موسوی_صمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۷ ، ۲۳:۴۱
محسن ذوالفقاری

کاش هر محله‌ای یک حاج سلیم داشت که وقتی بهمن‌هایی توبه می‌کنند؛ پشت و پناهش باشد. وقتی کاووس‌هایی کم می‌آورند؛ کمکشان کند. وقتی مشت سبحان‌هایی که دل خوشی از آخوند جماعت(به غیر از امثال حاج فتح الله‌ها) ندارند؛ با نظم و پایبندی به مسجد و رفع مشکلات محله، نظرشان را جلب کند. وقتی هرمزهایی که نه‌تنها دل خوشی از آخوند ندارند بلکه از هرچی بچه مذهبی هست بدشان می‌آید و در تیکه پرانی به این قشر تبحر خاصی دارند؛ به بهانه‌های مختلف با آنها رفیق شود و دلشان را به دست آورد. و خلاصه هرجا گره‌ای به کاری افتاد، ظاهر شود و در کوچه پس کوچه‌ها به دنبال رفع گرفتاری دردمندان از اعتبار و آبرویش مایه بگذارد. کاش هر محله کهنه مسجدی داشت که چشم امید اهالی محل به رفع و رجوع دردها و گرفتاری‌هایشان بود و آنجا را تنها مامن و پناهگاه خود می‌دانستند.
مردم، پیامبرانه‌ترین رفتارها را از آن‌هایی انتظار می‌کشند که لباس پیامبر به تن دارند. و هنوز هم هستند طبیبان روحی که دوار بطبه، با مردمانشان یکدل می‌شوند و همدردی با درد مردم را به قم نشینی و حجره نشینی و مدرس‌های متنوع ترجیح می‌دهند. هنوز هم روحانیونی هستند که تعصب صنفی ندارند و خوب فهمیده‌اند که علاقه مردم به آنها به خاطر خدا و علاقه‌شان به اسلام است لذا متواضع و فروتن و بی‌توقع و خاکی در میان مردم و در دسترس مردم هستند تا از میوه‌های آنها بچینند. چرا که درخت هرچه پربارتر شاخه‌هایش به زمین نزدیکتر است! همه ما قبول داریم چنین روحانیانی هستند ولی کم هستند...
کاش طلاب به صورت جدی‌تر خود را برای طبابت معنوی آماده کنند و حوزه‌های علمیه و مراکز رسیدگی به امور مساجد با برنامه‌ریزی دقیق‌تر چنین طلبه‌هایی با این طراز را راهی مساجد کنند و آن‌ها را یاری و حمایت کنند. کاش حوزه‌های علمیه همچنان که به گوش طلاب "لیتفقهوا فی الدین" را زمزمه می‌کنند، برای "لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم" هم تعهد ویژه می‌گرفتند!


این خرقه بر این حکم نیست که تو خدای مردمی
پوشیده‌ای ثابت کنی، که خاک پای مردمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۱۰:۳۴
محسن ذوالفقاری

هر مسجد در جامعه محلی خود، شرایط و مقتضیاتی دارد و سیاست‌ها  و خط مشی‌ها باید با لحاظ نمودن تفاوت‌ها طراحی شوند. به عنوان مثال مسجدی در جنوب شهر که هنوز در هزینه‌های جاری خود درمانده است هیچ وقت کتابخانه‌ای مجهز دردی را برایش دوا نمی‌کند!

صدور یک نسخه شفابخش برای همه مساجد، ناشی از عدم شناخت صحیح نیازها و اقتضائات است که عدم اثربخشی و اتلاف بیت المال را به دنبال خواهد داشت.

فهم مسئله خود نیمی از پاسخ است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۱۰:۲۵
محسن ذوالفقاری