بچه محله امام رضا (علیه السلام)

بچه محله امام رضا (علیه السلام)
محسن ذوالفقاری
بچه محله امام رضا (علیه‌السلام)
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راننده اسنپ» ثبت شده است

اسنپجمعه: بعد از ظهر جمعه به بهانه تیم بچه محله‌ها سری به مسابقات لیگ فوتسال مشهد زدم. ساعت٣ شروع مسابقه بود ولی به‌خاطر صرف ناهار داورها بازی با تأخیر و همچنین اعتراض بازیکنان شروع شد! تیم ما با اختلاف زیاد از حریفش برد! هنگام سرد کردن و گرفتن عکس یادگاری از فرصت استفاده کردم و رفتم شیرینی و آبمیوه خریدم. فکر کردند به مناسبت برد پرگلشون هست ولی گفتم اولا و دوما و سوما به خاطر میلاد پیامبر اکرم و امام صادق است بعدش به خاطر اینکه ناهار نخورده بودید! قهرمانی شیرینی داره نه این بازی‌های ساده!

شنبه: با یکی از رفقا قرار ملاقات داشتم و ایشان اصرار داشت قرارمان موقع نماز در مسجد باشد. بالاخره تسلیم شدم علی‌رغم مسافت زیاد به آن‌جا رفتم. ورودی سرویس بهداشتی نوجوانی چوپ پر به دست کیسه کفشی به دستم داد! سرویس بهداشتی ها را تا ورودی آن موکت پهن بود و داخل هر سرویس دمپایی گذاشته بودند. چه‌قدر تمیز و مرتب!
وارد مسجد شدم که نوجوانی دیگر جلو در خوش‌آمدگویی می‌کرد. از شبستان مسجد که شبیه سنگر درست شده بود گذشتم و وارد صحن اصلی مسجد شدم. مسجد پر بود از جوانان و نوجوانان. اینجا نوجوانان به پیرمردها در صف اول اجازه می‌دادند بنشینند! منم طبق شعر «از آخر مجلس شهدا را چیدند» رفتم صف آخر نشستم!

یکشنبه: سوار اسنپ شدم. راننده پیرمردی بود با یک پا. کلاج را با پای سالمش می‌گرفت و گاز و ترمز را با دستگاهی که کنارفرمانش وصل بود! چند دقیقه‌ای مات و مبهوت مانده بودم! از حالاتم خنده‌اش گرفت و گفت: اینو یک مهندس از رفقامون برام درست کرده! میدم پایین ترمز میشه! میدم بالا گاز میشه!
پرسیدم: شغل اولتون که نیست؟
در جوابم گفت: شغل اولم شد! بازنشسته‌ام! دیدم بیکار که نمیتونم، پس وارد اسنپ شدم!
به مقصد رسیدیم و به‌خاطر تنبلی بعضی از هم‌سن و سال‌های خودم با عرقی از شرم از ماشین پیاده شدم!

دوشنبه: بعد از خارج‌شدن از جلسه با یکی از ارگان‌ها که به دنبال نیروی جهادی مفت می‌گشتند در خیابان به دنبال مسجدی می‌گشتم تا نمازم را اول وقت بخوانم. یک چهارراه تا مسجد صنعتگران نمانده بود ولی به مسجدی در همان نزدیکی رفتم. مسجد پر بود از نوجوانانی که با مربیان مدرسشون به مسجد آمده بودند. امام جماعت مسجد که به‌نظر پیرمردی خوش مشربی می‌رسید بین دو نماز حدیثی برای نوجوانان خواند و بعد به پیرمردها و پیرزن‌ها تشری زد که هیچکس حق ندارد به این بچه‌ها توهینی بکند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۸ ، ۰۰:۲۷
محسن ذوالفقاری