بچه محله امام رضا (علیه السلام)

بچه محله امام رضا (علیه السلام)
محسن ذوالفقاری
بچه محله امام رضا (علیه‌السلام)
طبقه بندی موضوعی

۹۳ مطلب با موضوع «دل‌نوشت» ثبت شده است

سادگی مهم ترین فضیلت و مادر همه‌ی فضائل است. یعنی آنچه که «بود» ماست با «نمود» ما یکسان باشد و سعی ما بر این باشد که به بهسازی درونمان همت داشته باشیم نه اینکه به دنبال ظاهرسازی بیرونمان باشیم. پس سادگی یعنی ترجیح بهسازی #باطن خود بر زیباسازی ظاهر خود.
انسان ساده درباره‌ی خودش صحبت نمی‌کند. فقط کار می‌کند مانند طبیعت. یک بلندگو دست نمی‌گیرد و بگوید تا حالا این کارها را کرده‌ام، الان مشغول این کار هستم و در آینده این کار را خواهم انجام داد.
انسان ساده، هر چند که از خودش صحبت نمی‌کند ولی همه درباره‌ی او می‌دانند. چون بودش با نمودش یکی است و یک نوع شفافیت دارد. یعنی ظاهر و باطنش یکی است. انسان‌های غیرساده هزار نوع حرف درباره‌ی خودشان می‌زنند ولی هیچ کس آنها را به خوبی نمی‌شناسد. چون بود و نمودشان یکی نیست.
ستایش و نکوهش در انسان ساده، مؤثر نیست. چون فقط به بودش توجه دارد و نه به نمودش. هرچه هم که ستایش بشود ولی وقتی به بودش توجه می‌کند می‌بیند که دیگران اشتباه می‌کنند. این ستایش و نکوهش مثل نسیمی است که فقط کوه، آن نسیم را حس می‌کند ولی نمی‌تواند کوه را ذره‌ای جابه جا کند.
دلیل‌تراشی برای انسان ساده وجود ندارد. البته استدلال با دلیل تراشی متفاوت است. در استدلال ابتدا نمی‌دانیم که به چه مقصودی خواهیم رسید. دستمان را در دست استدلال می‌گذاریم و به هر کجا که برود ما نیز می‌رویم ولی در دلیل تراشی یک عقیده یا احساس یا خواسته‌ای داریم ولی می‌خواهیم در برابر دیگران خودمان را یک انسان عقلانی جلوه دهیم. برای همین به دنبال تدارک دلیل هستیم.
انسان ساده سعی در متقاعد کردن دیگران ندارد بلکه فقط تجربه خود را به دیگران به اشتراک می‌گذارد. بیشتر بحث‌هایی که می‌کنیم برای این است که می‌خواهیم تفوق خودمان را نشان دهیم و این همان توجه به نمود است.
انسان ساده همان طور که فکر می‌کند با همان الفاظ و ساده‌ترین آن‌ها، فکر را به گفتار تبدیل می‌کند و نه زیاد از حد می‌گوید و نه کمتر و هیچ ابهام و ایهامی نیز ندارد. ولی انسان غیرساده وقتی می‌خواهد سخن بگوید از کلمات پیچیده و سخت استفاده می‌کند و یا آن قدر مختصر صحبت می‌کند و یا از ابهام و ایهام استفاده می‌کند چرا که می‌خواهد نشان دهد که من انسان باسوادی هستم و خیلی معلومات دارم و شما صحبت من را متوجه نمی‌شوید.

پ ن: این متن خلاصه‌ای از ۴سخنرانی استاد ملکیان در موضوع سادگی و ساده‌زیستی می‌باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۱۸
محسن ذوالفقاری

در مسائل گردشگردی دوگانه‌ی گردشگری مذهبی یا گردشگری زیارت در شهرهای مذهبی مثل مشهد، کربلا و... همیشه مطرح بوده است و سوال این است که آیا مناسب است برای جذب گردشگر بیشتر به اماکن مذهبی، علاوه بر ساخت هتل‌های باشکوه، تفرجگاهایی مجلل و متنوع مثل موج‌های آبی، پدیده نیز درست کنیم؟ آیا با این سیاستگذاری و زاویه دید در جذب گردشگر موفق‌تر از این نیستیم که فقط به بعد زیارت و امور مربوط به آن بپردازیم؟
هر کدام از معتقدان به این دو رویکرد، دلایل و دفاعیات خاص خود را دارند ولی اگر منطقی و عقلانی به مسئله بنگریم متوجه این می‌شویم که گردشگری اقسامی دارد که شامل گردشگری طبیعی، فرهنگی، تاریخی، تفریحی، ورزشی، زیارت، سلامت، ورزشی و... می‌باشد. و هر شهر یا کشوری یک یا چندین گونه ظرفیت گردشگری دارد که نشانِ اصلی آن شهر یا کشور می‌باشد و گردشگر بر اساس آن نشان، آن شهر یا کشور را به عنوان مقصد گردشگری خود انتخاب می‌کند. یعنی کسی که می‌خواهد به تفریح برود مطمئنا کربلا را انتخاب نمی‌کند! و یا کسی که به دبی و آنتالیا می‌رود مطمئنا قصد فرهنگی ندارد!
سیاست‌گذاران مناطق گردشگرپذیر نیز برای جذب گردشگر بیشتر نیز بر روی همان نشان اصلی خود سرمایه‌گذاری می‌کنند و از ظرفیت‌های سایر حوزه‌ها که هم جهت می‌باشند به عنوان مکمل بهره می‌برند.
در مورد مشهد خودمان باید بگویم که ما حدود یک میلیارد و ۶٠٠ میلیون مسلمان که ۴٠٠ میلیونشان شیعه و تعداد بسیاری نیز از برادران و خواهران اهل سنتِ محبِ اهل بیت هستند که مخاطب اصلی ما در امر گردشگری محسوب می‌شوند. زائرینی (نخوانید گردشگران) که حاضرند برای زیارت(نخوانید سفر) به این اماکن مقدس از همه زندگی‌شان بزنند. این یعنی کم‌ترین هزینه و بیشترین فایده. یعنی ما می‌توانیم بدون هزینه‌های چندمیلیارد دلاری و فقط با فراهم کردن فضایی متناسب با نشان اصلی‌مان که زیارت است و فعال کردن امکانات در حد نیاز یک زائر (نخوانید مسافر)، بیشترین استفاده را ببریم.
بحث بعدی اینجاست که همه افرادی که در فضای واقعی گردشگری و گردشگران تنفس می‌کنند به آن اذعان دارند؛ این است که برای گردشگر علاوه بر نشان اصلی هر شهر امور حاشیه‌ای مربوط به آن نشان، برایشان جذاب است و به دنبال کشف آن هستند. پس با این حال می‌توانیم با سیاستگذاری صحیح، فراهم ساختن زیرساخت‌های مهم و انجام فعالیت‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای، علاوه بر زائران مسلمان، گردشگران غیرمسلمان هم جذب کنیم و «صنعت فرهنگی توریسم» خود را تقویت کنیم و از قِبَل آن عایدهای مادی و غیرمادی زیادی بهره ببریم به شرط آن که با مطالعه و بررسی‌های دقیق، اقدام کنیم نه تحت جو جهانی شدن و توسعه!
با این ادبیات که لیبرال‌ترین حالت ممکن است و گردشگری را فقط یک صنعت فرض کردیم و تاثیرات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی آن را نادیده گرفتیم می‌توانیم گردشگران را از سراسر جهان به اماکن مذهبی خصوصا مشهد بکشانیم و درآمد کسب کنیم ولی چ کنیم که...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۱۵
محسن ذوالفقاری

حسن آقامیری از حوزه علمیه هزینه‌ای دریافت نمی‌کند ولی برای اعتقاداتش هزینه می‌کند!

خوب حرف می‌زند ولی بعضا حرف‌های خوبی نمی‌زند!

خوب بلد است احساسی صحبت کند ولی خیلی منطقی و عقلانی صحبت نمی‌کند!

حقیقت دین را می‌گوید ولی همه آن را نمی‌گوید!

رحمانیتِ رحمان را به خوبی بیان می‌کند ولی جباریتِ جبار را نادیده می‌گیرد!

در اصل دولت را نقد می‌کند ولی مخاطب را نسبت به اصل نظام و انقلاب بدبین می‌کند!

کمک به پیرزن فقیر را تبلیغ می‌کند ولی جمله‌ای از نصرت ولی نمی‌گوید!

شاید نشود ولایی صداش کرد ولی قطعا ضدولایت هم نمی‌شود خطابش کرد!

معروف و منکر را می‌شناسد ولی بلندی صدایش در مواجهه با معروفات و منکرات عادلانه تنظیم نمی‌کند!

فساد چهارتا مسئول بی‌کفایت را می‌بیند ولی از فسادِ اکبرِ صاحبانِ کبرِ در عالم چشم می‌پوشاند!

با عوام محبوب شده است ولی دچار عوام‌زدگی[١] شده است!

با اصل مدارا (حق گفتن و اما زمانه را در نظر گرفتن) آگاه است ولی خواه یا ناخواه در عمل تساهل می‌کند (زمانه را دیدن و از حق گذشتن. به بهانه مردمداری، حق شکستن)

در نهایت با همه این اوصاف شاید وصف «حجت‌الاسلام و المسلمین» بعد از خلع لباس شدنش از پیش‌وند اسمش برداشته شود ولی متأسفانه این بهانه‌ای شده است تا به غلط یا درست حجت خیلی‌ها شود و طرفدارانش بیشتر شود.

١. هر جامعه‌ای نیز یک نوع آفتِ مخصوص به‌خود دارد، آفتی که جامعه‌ی روحانیت ما را فلج کرده و از پا در آورده است عوام‌زدگی است، عوام‌زدگی از سیل‌زدگی، زلزله‌زدگی، مار و عقرب‌زدگی بالاتر است.

روحانیت عوام‌زده‌ی ما چاره‌ای ندارد از اینکه هر وقت یک مسئله‌ی اجتماعی می‌خواهد عنوان کند، به دنبال مسائل سطحی و غیراصولی برود و از مسائلِ اصولی صرف نظر کند.

(شهید مرتضی مطهری، بحثی درباره‌ی مرجعیت و روحانیت، صص ١٨۴-١٨۵)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۷ ، ۰۰:۴۰
محسن ذوالفقاری

می‌گویند سگی به شیری گفت: اگر با من مبارزه نکنی به شیران خواهم گفت که زمن می‌هراسی! شیر در جوابش گفت: آن شماتت را خوشتر دارم از اینکه بگویند چرا مثل منی با سگی مثل تو مبارزه کرده است!

آرین غلامی شیرمردی است که قید قهرمانی و جایزه ٢۵هزار دلاری را زد و با سگ صفت‌های اسرائیلی مسابقه نداد و مهم‌تر از آن، حرف‌هایی بود که در جواب خبرنگارها زد.

خبرنگار: سالن چطور بود؟ تو صدر بودی و... آرین: «در آن لحظه شرایط سخت بود. همه داشتند مرا نگاه می‌کردند. من در صدر جدول بودم و همه شگفت‌زده شده بودند و اصلا انتظار نداشتند. باورشان نمی‌شد. یک لحظه سالن را سکوت فرا گرفته بود. تا این‌که همهمه و پچ‌پچ‌ها شروع شد. می‌دانستم دارند درباره من حرف می‌زنند. ساعت را می‌دیدم که دارد تندتند حرکت می‌کند اما من در یکی دو دقیقه تصمیمی که باید را گرفتم. من پیروی کردم از راه خودمان و حرف حضرت آقا. نرفتن پشت میز مسابقه برای من که صدرنشین بودم و فاصله زیادی تا قهرمانی نداشتم سخت بود، اما انتخاب خودم بود و بهترین تصمیم را گرفتم». و در جایی دیگر آرین، به هم سن و سال‌های خودش می‌گوید: «بچه‌هایی که قصد دارند وارد ورزش‌های حرفه‌ای شوند باید حواس‌شان باشد روی خودشان کارکنند که نسبت به مسائل انسانی حساس باشند. کسی که می‌خواهد قهرمان باشد باید روی مسائل اخلاقی‌اش هم کار کند».

او ثابت کرد صفحه شطرنج دنیا، مهره غاصبی چون اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد. او ثابت کرد پهلوانی فقط به زور بازو نیست. او ثابت کرد قهرمانی فقط رفتن به سکوی اول و گرفتن مدال طلا نیست. او ثابت کرد همه ارزش دنیا پول نیست. او کاری کرد کارستان. ممکن است اقوام، روزنامه‌نگاران، ورزشکاران و هنرمندانِ کوچک او را تحقیر و اذیت کنند ولی حتما دعای بزرگمردانی چون رهبری و شهدا را پشت سرش دارد چرا که او به نمایندگیِ نسل پنجمی‌ها قدمی مهم به سمت کیش مات کردن اسرائیل برداشت.

انقلاب نسل به نسل، چهل به هفتاد آمد

هر یـکی رفت زپشتـش خلـفی داد آمــد

محسـن و آرین هر یک، افسر رزم بودند

غرب در هر دو نبرد سخت به فریاد آمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۷ ، ۰۰:۳۱
محسن ذوالفقاری

قبل‌ترها، اینکه امام جماعت مسجدی در دل مردم باشد و مشکلات آن‌ها را حل و فصل کند امری عادی بود. اینکه امام جمعه‌ای همچون مردم عادی به بازار بیاید و خرید کند امری عادی بود. اینکه مسئولین با همکاران خود غذا بخورند امری عادی بود. اینکه شخصیت‌ها در کنار مردم در نماز جماعت‌ها شرکت کنند امری عادی بود. اینکه همه احترام اذان و نماز را داشتند امری عادی بود. اینکه به جوانان بها داده میشد و آن‌ها اعتماد میشد امری عادی بود. حالا چه شده است که وقتی خبرهایی با این سبک و سیاق به دستمان می‌رسد ذوق‌زده می‌شویم و گوش عالم را کر می‌کنیم؟

 امروز، انگار امور دیگه‌ای عادی ‌شده! نظر شما چیه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۷ ، ۰۰:۰۰
محسن ذوالفقاری

در رقابت اتکا ورزشکار بر قوه غضبیه است لذا کسی که این قوه را در خود تقویت می‌کند شجاعت و جسارتی بیشتری دارد و هیچ ترسی و بیمی به خود راه نمی‌دهد و این توانایی را باید در تمرینات روزانه و در مسابقات در هر سطحی که هست پرورش دهد تا بهتر رقابت کند، بهتر بجنگد تا به نتایج بهتر و مقام‌های بالاتر برسد.

شما برای یک آبشار دقیق در والیبال یا یک شوت کات دار در فوتبال یا یک شیمه زیبا در جوجیتسو یا یک بُرَنداز فنی در کشتی نیازمند این هستید که جنگنده باشید! آری! تمام رقابت‌ها محتاج این اصل هست ولی هرچه این رقابت با خشونت بیشتری همراه باشد و تن به تن باشد(مثل ورزش‌های رزمی) نیاز به این قوه محسوس‌تر است. پس علاوه بر تمرینات تکنیکی و تاکتیکی و مهارتی و جسمانی، مهارت‌های روانی مخصوصا جنگنده، شجاع و جسور بودن به همراه کنترل قوه غضبیه از اصول مهم ورزش قهرمانی است.

پ ن: میدان ورزش میدان ترس و بیم نیست، میدان #شجاعت، اقدام و پیش‌رفتن است. مقام معظم رهبری

پ ن: تبریکات فراوان به بروبچ باشگاه مسجدمون به خاطر کسب مدال‌های رنگارنگ در مسابقات استانی جوجیتسو و خداقوت به مربی باشگاه استاد روح‌الله یعقوبی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۷ ، ۲۳:۵۶
محسن ذوالفقاری

بسیجی کسی است که فقط خدا او را خوب می‌شناسد! یک نمونه از اون بسیجی‌ها آقا محمدرضا سنجرانیِ با ابهتِ کلاس‌هایِ رزمی و آموزش بسیج یا همون رضا سنجرِ شوخ طبعِ خودمان است.

همان که هم قاری قرآن در سطح کشوری بود! هم یک کمدین در سطح بین‌المللی!

هم روضه‌خوان بود، هم بذله‌گو!

هم پرکار بود، هم لوده!

هم متواضع بود، هم مغرور (باغرور)!

هم خانواده دوست بود، هم رفیق‌باز!

هم هیئتی و مسجدی بود، هم پولدار و زانتیاسوار!

همان که از خبر شهادتش هم شوکه شدیم، هم محزون! بعد از شهادتش نیز هم با خاطراتش خندانیم، هم از دوری اش گریان!

رضا سنجرانیِ عاشق حضرت رقیه، در شب سوم محرم (شب حضرت رقیه) به شهادت رسید و چه خوش به همگان نشان داد که چک سفید امضای شهادت صرفا در وجه قدیسان نیست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۷ ، ۲۳:۵۲
محسن ذوالفقاری

ترکیه کشوری است که هم مسجد دارد هم نایت کلاب، هم کلیسا دارد هم کازینو. هم خانم با حجاب چادر و پوشیه دارد هم خانم با شلوار و پیراهن. هم مسلمان دارد هم مسیحی و یهودی و لاییک. مسلمانان نیز هم بی‌حجاب هستند و هم باحجاب ولی هر دو معتقد هستند به اعتقادات دینی.  ملاک و معیار مسلمانی حجاب و انجام مناسک دینی نیست بلکه هویت دینی و اخلاق و رفتار دینی است. بیش از 90 درصد جمعیت ترکیه مسلمانان هستند ولی آزادی دینی وجود دارد و همه به اعتقادات و تفکرات یکدیگر احترام می‌گذارند و با مساحمه با یکدیگر تعامل می‌کنند.

حال و روز ایران چگونه است و چه آینده‌ای در پیش دارد؟ با دیدن امروز ترکیه می‌شود در مورد فردای ایران، به فکر فرو رفت و تاملی داشته باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۰:۳۲
محسن ذوالفقاری

امشب در جلسه‌ «از ترکیه چه خبر؟!» دکتر سید بشیر حسینی اول صحبتشان را با این جمله شروع کردند که خاطره تعلق خاطر می‌آورد و نسل شما خاطره کم دارد و به خاطر همین هم خودکشی تو نسل‌های شما و بعد از شما خیلی هست!
تا این جمله را شنیدم بلافاصله اتفاق اسفناک خودکشی یکی از دانش‌آموزان مدرسه که خودش را در حیاط خانه حلق آویز کرده بود و هم‌چنین اتفاقات ماقبل از آن که شامل مشکلات شدید خانوادگی و سفر رفتن‌های متعدد خانواده‌اش و تنها گذاشتن او به بهانه‌های مختلفِ درس و...، علاقه شدید به دوست دخترش و محدودیت‌های ارتباط با او و در نهایت اصرار فراوان برای رفتن به سفر کربلا در اربعین با دوستانش و مخالفت شدید خانواده‌اش، به ذهنم خطور کرد و این اتفاقات را برایم معنادار کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۰:۲۰
محسن ذوالفقاری

دریافت

 

چند روز پیش یکی از رفقا گلایه می‌کرد که هرجا می‌روم از مترو و تاکسی گرفته تا محافل خانوادگی به آخوند و روحانی فحش می‌دهند و بد و بی‌راه میگویند و همه چیز را به این جماعت ربط می‌دهند!
منم برخلاف انتظار او جواب دادم: خب راست میگن و حق دارن!
با چشم‌های پر از تعجب و سوال گفت: از شما بعید بود! شما هم؟!
برای توضیح کلامم ادامه دادم وقتی نمازگزاران مسجدی و اهالی محلی می‌بینند امام جماعت مسجدشان کاری به کار هیچ‌کس ندارد و پیشنماز صرف هست. وقتی دانشجوها می‌بینند استاد روحانی‌شان بدون هیچ تحقیقی و صرفا بر اساس شنیده‌ها دیگران را قضاوت می‌کند و بعد در منبرهای اخلاقی‌اش حرف از تهمت و غیبت می‌زند، وقتی مردم می‌بینند کسانی از لباس مقدس روحانیت سوءاستفاده می‌کنند و اهداف و اغراض مادی دارند و برای هرکاری نرخ تعیین می‌کنند! و هزارها موارد دیگر را که می‌بینند حق هم دارند فحش بدهند. مردم این‌ها را می‌بینند و می‌فهمند. درست و منطقی هست که نباید همه را به یک چشم دید و در هر صنفی خوب و بد وجود دارد ولی این را هم باید قبول کنیم که از این صنف انتظارات بیشتری هست و حساسیت‌های مردم به آن‌ها خیلی بیشتر است.
البته که شما ممکن است بگویید نباید رفتار و سکنات این عده روحانی‌نما را به همه تعمیم بدهیم. منم در جواب شما می‌گویم منم قبول دارم و خیلی از روحانی‌ها هستند به صورت چراغ خاموش و گمنام به خوبی به وظایف خود عمل می‌کنند و در کف میدان در حال جهاد و مبارزه هستند و بار اصلی حرکت انقلاب هم همین افراد به دوش می‌کشند ولی فارغ از همه این مباحث باید این نکته هم توجه داشت طلبه باید خودش به این فهم برسد که چه زمان، زمان ملبس شدنش هست و بفهمد که در آن لباس نماینده و مبلغ اسلام هست و زیر ذره‌بین است و از همه مهم‌تر بفهمد که این لباس تبلیغ اسلام است نه لباس پول درآوردن از اسلام! و این‌ که مردم نباید تعمیم بدهند حرف دقیقی است ولی وقتی مردم آخوندهایی می‌بینند که صلاحیت این لباس را ندارند و این امر را به وفور می‌بینند لاجرم تعمیم هم می‌دهند! لذا باید به خودمان برگردیم و کمی هم تقصیرها را به گردن خودمان بندازیم و البته مردم هم نسبت به فعالیت‌های روحانین مخلص و مجاهد آگاه کنیم و کاری کنیم مردم بیشتر این روحانین را ببینند تا یک دست روحانی‌نما را.

نظر شما چیه؟

پ ن: #منشور_روحانیت را بخوانیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۷ ، ۱۱:۰۷
محسن ذوالفقاری

تخریب گلزارهای شهدا وحذف صندوق‌های سرمزار آن‌ها که در حقیقت موزه بکر و اصیل دفاع مقدس بود اگر نگوییم خیانت ولی اقدامی ناشیانه و نابخردانه بود که حاصل آن آه و نفرین و ناراحتی هزاران خانواده‌های شهید است. این را من نمی‌گویم توجه شما را به بخشی از کتاب شهربانو که دردودل های یک مادر شهید که با قلم صمیمی و خودمانی خانم مریم قربان زاده نوشته است؛ جلب می‌کنم.

«امسال شاید سال آخری باشد که دارم کمد مزار ابراهیم را خانه‌تکانی می‌کنم. کم‌کم بیل و کلنگ‌ها دارند به نزدیکی مزار ابراهیم می‌رسند. صدای متّه‌هایشان که سنگ ها و موزاییک ها را می‌شکند و سوراخ می‌کند، خلوت ما و بچه‌هایمان را به هم ریخته. می‌خواهند همه را یک شکل کنند؛ مثل قبرستان مسیحی‌ها! کمدها را دارند یکی‌یکی خراب می‌کنند و جایش یک سنگ می‌گذارند.

ما که راضی نشدیم. همه ناراضی‌اند. این‌ها یادگاری‌های بچه‌های ما هستند. دلمان به همین‌ها خوش است. من می‌دانم مادر شهید با چه اشک و شوقی این‌ها را درست کرده و چیده تو کمد. یا آن خواهر شهید با چه عشقی این دستمال‌ها و پرده را دوخته و سر مزار آویزان کرده. توی کمد شهید صادق را خواهرش پر کرده بود از چمن پلاستیکی. روی چمن‌ها را هم دانه‌های انار ریخته بود. یک چراغ فانوس کوچک هم گذاشته بود. هر پنجشنبه چراغ فانوس را روشن می‌کردند. آن‌قدر قشنگ می‌شد که نگو. آدم وقتی نگاه می‌کند به این شیشه‌ها و عکس‌ها و گلدان‌ها فکر می‌کند اگر همان‌جا پای یکی از این میله‌های آلومینیومی دخیل ببندد حتما حاجت می‌گیرد. کنار مزار ابراهیم، شهید حسین حیدری است. خانمش هر پنجشنبه با چنان عشقی این شیشه‌ها و آلومینیوم هارا دستمال می‌کشد و قاب عکس‌ها را تمیز می‌کند که انگار دارد صورت همسرش را نوازش می‌کند: «سلام حسین جان‌! چطوری؟ ای وای! چقدر این زیر خاک گرفته. ببخشید که زورم به این گرد و خاک بیابان نمی‌رسد. فدای این چشم‌های قشنگت! چقدر می‌خندد. دیشب کجا بودی که باز صورتت گل انداخته؟». تا چند ماه دیگر، او هم نمی‌تواند بیاید و به هوای گردگیری کمد شوهر شهیدش، دلتنگی‌هایش را خالی کند و یک دل سیر اشک بریزد. دیگر کمدی نخواهد بود که توی شیشه آن چین و چروک‌های پیشانی‌اش را بشمارد.

نمی‌دانم آخر و عاقبتمان چه می‌شود؟! حالا بگو می‌خواهید همه را یک جور بسازید که چی بشود؟! اصلاً آدم مزار بچه‌اش را گم می‌کند. نمی‌دانم دفعه بعد که بروم بهشت رضا و کمد بزرگ دو برادر شهید نباشد، چه جوری ابراهیم را پیدا کنم. از آن دو برادر تا مزار ابراهیم سی و پنج شهید فاصله است. اگر قبرها را جابه‌جا شمارش کنم، نشانه دومم کمد شهید خادمی است که دوگلدسته بالای آن جوش داده‌اند. نشانه سومم هم که روبه‌روی مزار ابراهیم می‌افتد، سایه‌بان مزار شهید سهیلی است که از روی کمد آلومینیومی تا وسط قبر شهید می‌آید. این نشانه‌ها اگر نباشد دیگر نمی‌توانم تنهایی بروم سر مزار ابراهیم و عبدالله. گوششان بدهکار هیچ حرفی هم نیست. به قول مادر شهید سهیلی، اختیار قبر بچه‌مان را هم نداریم! این همه شهید هر کدام یک رنگ و بویی دارند.

دیروز مادر شهید سپهری را توی دوره قرآن دیدم. او هم مثل من نفس‌های آخرش را می‌کشد. می‌گفت: «مزار علیرضا را خراب کرده‌اند. هرچی توی کمد مزارش بوده را برده‌اند». می‌گفت: «قبل از این‌که کمد ابراهیم را خراب کنند و ببرند، زودتر برو و خودت عکس‌ها و یادگاری‌هایش را بردار». مثل این‌که همه را بار ماشین می‌کنند و می‌برند توی یک انباری بزرگ. می‌گفت: «وقتی سراغ یادگاری‌های علیرضا را گرفتیم، بعد از کلی دوندگی ما را بردند جلوی یک سوله بزرگ. گفتند همه چیز همینجاست. بگردید و پیدا کنید. وفتی در را باز کردند یک کوه آلومینیوم جلوی چشممان بود. اصلا نمی‌شد چیزی را پیدا کرد. حکایت دنبال سوزن گشتن بود توی انبار کاه. کمی آهن پاره‌ها را زیر و رو کردیم. عکس‌های شهدا شکسته بود. گل‌هایشان پرپر شده بود. چطور می‌شد از بین آن همه حجله و پرده و عکس و میله، کمد علیرضا را پیدا کنیم؟! دست خالی برگشتیم. قلبم شکست...». 

پ ن: اگه دل شما نیز به حالِ دلِ شکسته مادران شهید شکست برای غفران همه باعث و بانی های این طرح دعا کنید اگر هم مطمئن هستید کارشان خائنانه و از روی عمد بوده است لعن و نفرینشان کنید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۵۰
محسن ذوالفقاری

سبک زندگی افراد و کشف سلایق و پسندهای مختلف در بسترهای زمانی و مکانی متفاوت، با قیمت‌ها و برندهای متنوع در پاساژگردی ها قابل فهم است. به جرات و به دقت، پاساژ تقاطع فرهنگ و اقتصاد و پاساژگردی بخش مهمی از جهانگردی فرهنگی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۴۲
محسن ذوالفقاری

اخیرا در سطح شهر تهران، شاهد بیلبوردهای تبلیغی زیادی با موضوع "مسجد" و شعار محوری "آینده را از مسجد بسازیم " بودیم.

اما چرا کار بدانجا رسیده که برای کشاندن مسلمانان به مسجد، تبلیغاتی همسنگ تبلیغات فروش کالاهای تجاری در سطح شهر انجام می‌شود؟! مگر در طول تاریخ رفتن مردم ایران به مساجد، تابعی از اراده حکومت یا تبلیغات جارچیان بوده است؟!

واقعیت این است که حضور مردم در مساجد و ارتباط آن‌ها با روحانیت بسیار کمتر از گذشته شده است. این در حالی است که در طول حدوداً ۱۴۰۰ سالی که اسلام وارد ایران شده است، هیچگاه روحانیت تا بدین اندازه امکان تبلیغ دین را نداشته است. پس چه شده است که ۴۰ سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، که بعضا بیشتر تریبون‌ها در اختیار مبلغان دینی بوده است، مساجد چنان خلوت شده که برای حضور مجدد مردم در آن‌ها، دست به دامن بیلبوردهای و تابلوهای تبلیغی می‌شوند و البته نتیجه نیز مشخص است؛ آنان که به مسجد نمی‌روند، با بیلبورد از مسجد گسسته نشده‌اند که با بیلبورد به مسجد باز آیند.

اگر بناست که "آینده را از مسجد بسازیم" ، باید قبل از هرکاری و حتی قبل از بیلبورد زدن، "مسجد را از نو بسازیم". البته در سال‌های اخیر، مساجد نوی زیادی در جای جای ایران ساخته شده‌اند و یکی زیباتر از دیگری؛ اما نوسازی مسجد، امری فراتر از بنا و محراب و گنبد و گلدسته است. مهم‌تر از همه این‌ها، نوسازی محوری‌ترین عنصر مسجد، یعنی "روحانی" مسجد است.

بی‌هیچ تعارفی باید گفت که اگر امروز مردم و به ویژه جوانان، رغبت کمتری دارند که به مسجد بروند، به دلیل ضعف عملکرد و نیز خطاهای روحانیت است.

در تمام قرون گذشته، مردم و روحانیت در پیوندی نزدیک با هم بودند. همواره عده‌ای از مردم، با هزینه مردم به تحصیل علوم دینی می‌پرداختند و سپس به میان همان مردم باز می‌گشتند و به عنوان معلمان دینی که حقوق‌شان را نیز از مردم می‌گرفتند، شبانه روز و با اخلاص تمام به تبلیغ دین می‌پرداختند.

آنها معتمدان محل بودند و طرف مشورت مردمی که در اطراف مسجد زندگی می‌کردند؛ در جشن‌ها و عزاها با مردم بودند؛ از اذان در گوش نوزاد تا خطبه عقد و تدفین اموات و از اداره وجوهات شرعیه تا حل و فصل اختلافات اهالی، مورد مراجعه دائمی مردم بودند. در واقع، خواندن نمازهای جماعت و سخنرانی مذهبی، تنها بخش کوچکی از کارکردهای روحانیت در طول تاریخ بود.

اینک اما تمام آن کارکردها، در اغلب مساجد به حضور چند دقیقه‌ای و تکلیف‌گونه روحانیون برای خواندن نماز جماعت و بعضاً ذکر چند حکم شرعی تقلیل یافته است.

امروز روحانیون، بیش از آن که با مردم دمخور باشند، درگیر امور اداری و اجرایی‌اند. فلان روحانی به جای آن که مانند اسلاف خویش، در مسجد بنشیند و محل مراجعه مردم باشد، دل خوش کرده است که مدیر کل فلان اداره دولتی است و مدام در شورای اداری و کمیسیون فلان و جلسه بهمان اوقات سپری می‌کند. 

نه! اشتباه نکنید؛ بحث ما نفی یا اثبات این جمله معروف نیست که می‌گوید "سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما" چرا که اساساً تبدیل یک روحانی به کارمندی ولو عالی رتبه در دستگاه‌های دولتی و عمومی، ارتباطی با سیاست و دیانت ندارد و اساساً حضور روحانیت و هر قشر دیگری مانند روشنفکران در سیاست، به معنای تصدی پست‌های ارشد اداری توسط آن‌ها نیست. مگر وقتی میرزای شیرازی حکم تحریم تنباکو را داد، پست و سمتی در حکومت داشت؟ نداشت، اما اثرگذارترین حرکت سیاسی دوران خودش را انجام داد.

تا زمانی که روحانیون ما، پست‌های اداری و مدیریتی را به مسجد و محراب ترجیح دهند و بخش مهمی از انرژی روزانه خود را صرف امور غیرمرتبط با تبلیغ دین کنند، آینده، از مساجد ساخته نخواهد شد. به علاوه، وقتی روحانیت تا بدین اندازه خود را درگیر امور حکومتی می‌کند، حتی به فرض این که دامن خودش لکه‌دار آلودگی‌ها نشود -که گاه می‌شود- تاوان خطاهای اداری و حکومتی را دین می‌دهد.

از همه این‌ها مهم‌تر، آیه ۱۲۲ سوره توبه است. در این آیه خداوند دستور می‌دهد که از هر طایفه‌ای، عده‌ای به آموختن دین بپردازند و بعد از برگشت به طائفه خویش، مردم را هدایت دینی کنند. اما عملاً شاهد هستیم که بسیاری از روحانیون، بخش اول آیه را به درستی انجام می‌دهند و برای آموختن دین، به قم و نجف و حوزه‌های دیگر هجرت می‌کنند ولی بعد از بازگشت به شهر خویش، به جای تبلیغ دین، عهده‌دار امور اداری می‌شوند! گو این که خداوند دستور داده است بروند درس دین بخوانند و رئیس اداره شوند! نتیجه نیز همین می‌شود که می‌بینیم.

موضوع دوم، بحث بروز بودن روحانیت است. اگر پیش از این، حداکثر پرسش مردم از یک روحانی این بود که "حکم شک بین دو و سه رکعت چیست؟" اما اکنون نسل تحصیل‌کرده، آگاه، متصل به جهان و در عین حال منتقد و جویای دلیل، درگیر سؤالات و نقدهای بنیادینی است که روحانیت باید بدان ها پاسخ دهد.  در واقع، اگر پیش از این، روحانیون حکم می‌دادند تا مردم اطاعت کنند، اکنون باید پاسخ دهند تا مردم قانع شوند.

دنیای امروز، دنیای "رقابت جذابیت‌ها" است؛ فرد معممی که از صبح تا شب، درگیر امور اداری است، مطالعه هم نمی‌کند و تنها از موقع اذان مغرب تا 45 دقیقه بعد از آن، در مسجد است تا نمازی بخواند و مسأله‌ای تکراری بگوید و حداکثر استخاره‌ای کند و بعد برود، برای جوان امروز در دنیای رقابت جذابیت‌ها، جذابیت چندانی نخواهد داشت.

تا روحانیت انرژی خود را صرف ارتقاء دانش و همراهی مستمر با مردم نکند، هزاران برابر بیلبوردهای حاضر نیز قادر نخواهد بود مردم و به ویژه جوانان را جذب مسجد کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۴۳
محسن ذوالفقاری

بعد از تجربه کردن تنگه بوسفر تنگه‌ی جدا کننده قسمت آسیایی و اروپایی ترکیه برای صرف شام به دنبال رستورانی ارزان قیمت بودیم که جمعیتی با لباس‌های ورزشی یکسان نظرمان را جلب کرد. با پرس و جو از چند نفر متوجه شدیم چند ساعت دیگر مسابقه فوتبال تیم بشیکتاش است. از قیمت بلیت ورزشگاه پرسیدیم که از 100 لیر(حدود 170 هزار تومن) شروع می‌شد به بالا! با عبور از کنار رستوران‌های لاکچری، جمعیت طرفداران که در حال خوردن و شادی کردن بودن قابل توجه بود. بعد از صرف یک شام مفصل و ارزان وقتی فهمیدیم تا ورزشگاه راهی نداریم با جمعیت مملوءِ طرفداران بیشکاتش که از همه جا سرریز خیابان اصلی می‌شدند به سوی ورزشگاه قدم برداشتیم. در بین راه، عده‌ای جلو کافه‌ای تجمع کرده بودند و پایکوبی می‌کردند. کمی جلوتر چند جوان با تپل و نی برای تیم رقیبشان کری می‌خواندند و فحش می‌دادند! چند نفری از شدت مصرف مواد الکی توان راه رفتن نداشتند! با این همه شور و حالِ غیر قابل وصف، بالاخره به ورزشگاه ودوفون استانبول رسیدیم. بعد از رد کردن گیت پلیس به قسمت باجه‌های بلیت فروشی رفتیم؛ ولی آخر هم مجبور شدیم به دلال‌های بلیت رو بزنیم که اونم صرفه اقتصادی نداشت! چند دقیقه‌ای به امید گذشتن از زمان بازی و کم شدن قیمت بلیت، پشت نرده‌ها ایستادیم و بازی را از صفحه نمایش داخل سالن نگاه کردیم و از تشویق‌های متنوع و هماهنگ استانبول ها به وجد آمدیم. نیم ساعتی از بازی گذشت ولی خبری از پایین آمدن قیمت بلیت نبود؛ پس بی‌خیال شدیم و به محل اسکان برگشتیم! در حال خروج از ورزشگاه، ورود چند مرد جوان با خانم‌های محجبه نیز برایمان قابل توجه و معنادار بود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۵
محسن ذوالفقاری


آن محسن به دنبال شهادت و این محسن به دنبال شهرت!

آن محسن شرمنده مردم و این محسن طلبکار مردم!

آن محسن سربلند و این محسن سرافکنده!

آن محسن یک رنگ و ساده و این محسن چند رنگ و پیچیده!

آن محسن نگران اسلام و انقلاب و این محسن نگران قیمت یورو و دلار!

آن محسن در خط مقدم جبهه سوریه و این محسن در خط مقدم گردش و سفر!

آن محسن در اردوهای جهادی و این محسن در اردوهای تفریحی!

آن محسن کف کارهای عملیاتی مسجد و هیات بود و این محسن فقط از این امور دم می‌زند!

آن محسن مرداد ماه زنده شد(بل احیاء) و این محسن مرداد ماه به دنیا آمد!

و در نهایت آن محسن حجت خدا شد و این محسن هیچ نشد!
دعا کنید همه بالاخص محسن ها مثل محسن حججی شویم. ان شاءالله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۱
محسن ذوالفقاری

همانگونه در همه اصناف خوب و بد وجود دارد، قشر روحانیت از این مقوله مستثنی نیست؛ لذا دور از انصاف است که خطای یک تعدادی روحانی‌نما را به پای همه علما و طلاب نوشت. امروز طلابی زیادی هستند که به عشق مردم در شهر و روستا در مساجد، مدارس، اردوهای جهادی و... بدون نام و نشان مشغول فعالیت هستند و تصویری از اینها در رسانه ملی منتشر نمی‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۴
محسن ذوالفقاری

اگر دلِ امام خمینی از بعضی مقدس‌مآب‌ها و روحانی‌نماها خون است بدین خاطر است که این افراد ظاهری روحانی به خود گرفته‌اند اما از ویژگی‌های حقیقی و واقعی روحانیت برخوردار نیستند، برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود حاضر نیستند سختی‌ها، تلخی‌ها و زخم زبان‌ها را تحمل کنند، در مراکزی که مربوط به خودشان است1 مستقر نمی‌شوند و فعالیت نمی‌کنند؛ فقط سر در لمعتین فرو کرده‌اند و فقط اگر خلاف شرعی در گوشه‌ای از کشور رخ دهد؛ فریاد وا اسلاما سر می‌دهند! کاش حالا که که گرانی کمر مردم را خم کرده است و اضطراب و بلاتکلیفی اقتصادی در کشور روز به روز بیشتر می‌شود، تکیه‌گاه مردم می‌شدند.

1. مردم موظفند که مساجد خودشان را،‏‎ ‎‏مراکزی که مربوط به روحانیت است حفظ کنند. (صحیفه امام، ج‏13، ص: 15-16، 20/4/1359)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۵۷
محسن ذوالفقاری

همه‌ی شما احتمالا با من برخورد داشتید ولی مطمئنم هیچ کدومتون منو هنوز نمی‌شناسید! من هر روزی ممکنه به یک شکل و قیافه‌ای دربیام! یک روز با کراوات و یک روز با چفیه! یک روز تحصیل کرده باشم و یک روز بی‌سواد! یک روز با شلوار جین و یک روز با شلوار شش جیب! یک روز بی‌دین باشم و یک روز بادین! یک روز با مسلمونا چرخ بخورم و یک روز با لاییک‌ها! بستگی داره حسم چی میگه!
من کاری به کار عقل و استدلال و دلیل و منطق و فکر ندارم. هر چیزی که حس کنم درسته، حتما درسته! و هرچیزی هم حس کنم درست نیست حتما غلطه!
اصلا من با حس زندگی می‌کنم! البته کتاب هم می‌خونم! ولی کتاب‌هایی می‌خونم که بتونند حس من رو تهییج کنند وگرنه هر کتابی غیر از این، به درد جرز لای دیوار می‌خوره!
رسانه هم از همه بیشتر دوست دارم چون بیشتر با حس کار داره. هر رسانه‌ای که درجه عقلانیتش بالا بره آشغاله و دروغ محضه!
فقط هم از آدم‌هایی خوشم میاد که با حرف‌هاشون حس آدمو دربیارن! نه لج آدمو!
از نظر بقیه شاید اطرافیانم از همه مهم‌تر هستند ولی از نظر خودم، خودم از همه مهم‌ترم!
یکی از علائم من اینه، وقتی با من حرف می‌زنی، به حرفات دل نمیدم! اصلا گوش نمیدم چی داری میگی! چون در حال آماده کردن جواب هستم تا با شدیدترین حالت ممکن بکوبم تو صورتت! در بحث‌ها هم هیچ‌وقت کم نمیارم و از واژه «نمی‌دونم» اصلا استفاده نمی‌کنم چون حس منیّتم خدشه‌دار میشه! پس من، به همه چیز جواب میدم و همه چیو می‌دونم!
اصلا حس در محسن هست و محسن بدونِ حس، منِ تنهایی بیش نیست!
راستی مگه «من»، فقط محسن هستم!؟ مگه فقط در محسن، حس هست!؟ پس این متنی که خواندید «من» بقیه هست و به «منِ» خودم کاری نداشتم! حمله به خودی که کار «من» نیست؛ چون کل حس‌هایم بهم میریزه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۲۵
محسن ذوالفقاری

نسل‌های قدیمی‌تر اگر «بی تربیت» هم بودند؛ باز توسط پدر و مادرهایِ گاها بی‌سواد و نظام آموزش و پرورش بی‌ادعا «تربیت» می‌شدند! ولی نسل امروز نسلی است که تربیت نمی‌شود و سرِخود رشد می‌کند و روز به روز ارتباطشان با مربیان و محیط‌های سالم کمتر و با رایانه، اینترنت و... بیشتر می‌شود. در نتیجه این نسل هم بی «تربیت» می‌شود و هم «بی تربیت»!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۳۸
محسن ذوالفقاری

به برکت بعضی روحانی‌نماها رویکردی خاص در بین قشر مذهبی، پررنگ و پررنگ‌تر می‌شود و آن این است که به بهانه ساختارهای غلط اجتماعی و ضعف جمهوری اسلامی در نظام تربیتی و رسانه‌ای و... گناهان انجام‌پذیر می‌شوند و افراد مسئله‌دار تطهیر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۷ ، ۱۳:۲۵
محسن ذوالفقاری