بچه محله امام رضا (علیه السلام)

بچه محله امام رضا (علیه السلام)
محسن ذوالفقاری
بچه محله امام رضا (علیه‌السلام)
طبقه بندی موضوعی

۹۳ مطلب با موضوع «دل‌نوشت» ثبت شده است

در حال گشت و گذار در گروه‌ها و کانال‌های تلگرامی، بحث‌های گروه "کوهنورد ای اس یو!" نظرم را جلب کرد. همه در مورد دماوند صحبت می‌کردند. سریع به مسئول گروه پیام دادم که منم میام! اول به دلیل عدم حضورم در قله‌های آمادگی مخالفت کرد ولی حریف اصرارهای مکررم نشد! بلافاصله بعد از گرفتن تاییده برای همان شب بلیط به سمت تهران گرفتم. چهارشنبه ظهر به دانشگاه رسیدم. بعد از ناهار و کمی استراحت به سالن ورزشی رفتم و یک ساعتی تمرین هوازی انجام دادم.
صبح پنج شنبه 2 مهرماه 1394 راس ساعت 6 صبح در کنار مقبره الشهدا جمع شدیم. مسئول گروه تعهدنامه‌ها را پخش کرد. تعهدنامه دانشگاه بود مبنی بر اینکه هرگونه حادثه‌ای که برایتان پیش بیاید بر عهده خودتان است و دانشگاه هیچ مسئولیتی را قبول نمی‌کند!
راس ساعت 6:15 از دانشگاه حرکت کردیم. در مسیر، حسن آقای محمدی هم به ما پیوستند و جمع 12 نفرمان تکمیل شد.
از جاده هراز راهی پلور شدیم و بعد از گذر از بومهن و رودهن به دو راهی دماوند-فیروزکوه و آمل رسیدیم و مسیر را به سمت آمل ادامه دادیم. با گذر از روستای رینه از جاده اصلی خارج شدیم. ساعت 9:15 به ابتدای مسیر خاکی رسیدیم. با خداحافظی از آقای رستمی (راننده مینی بوس) سوار نیسان آبی شدیم و به سمت گوسفندسرا حرکت کردیم. ساعت 9:45 به مقصد رسیدیم. عظمت و زیبایی دماوند در پای کوه دوچندان شده بود. بعد از عکس گرفتن‌های پی در پی و نرمشی مختصر ساعت 10:30 صعود ما به سمت بارگاه سوم شروع شد. شیب ملایم، طبیعت عالی و روحیه فوق العاده‌ی تیم باعث شد به راحتی به بارگاه سوم (ارتفاع 4200 متری) برسیم. در بارگاه سوم نماز ظهر و عصر را خواندیم، ناهار آبکی! (سوپ آماده) را خوردیم، استراحت کوتاهی داشتیم و بعد به علت هم‌هوایی و عادت به ارتفاع، ساعت 16:30 به مدت یک ساعت 300 متری به بالا رفتیم و مجددا به پناهگاه برگشتیم. در پناهگاه توریست‌های خارجی از سراسر دنیا آمده بودند. با گروهی لهستانی ارتباط گرفتیم. از صعود ناموفقشان ناراحت بودند و می‌گفتند تحمل فشار هوا در ارتفاعات بالا برایشان خیلی سخت است چرا که بلندترین کوه های لهستان 2500 متر است! بعد از گپ و گفت‌وگو با دیگر گروه‌های ایرانی و خارجی نماز مغرب و عشا را اقامه کردیم و شام را با چاشنی چند قرص خوردیم و مهیای خواب شدیم.
ساعت 4:30 صبح جمعه بخش دوم کوهنوردی شروع شد. همه چیز برای یک صعود موفقیت آمیز عالی بود. ساعت 8 صبح به آبشار یخی به ارتفاع 5100 متری رسیدیم. داستان اصلی بعد از آن بود. افزایش شیب دامنه، کاهش دما، فشار و اکسیژن هوا. شوق رسیدن به قله در چشم تک تک اعضای گروه موج می‌زد. حدود ساعت 10 بوی آزاردهنده گوگرد نوید نزدیک شدن به قله را می‌داد. برف سنگین، مسیر دشوار و نفس‌گیر، موجب شده بود سرعت کم و تعداد استراحت‌ها زیاد شود. بالاخره با دم گرفتن‌هایِ حیدر حیدرِ آقا مهدی سیفی و ده دقیقه بیشتر نمانده‌هایِ حسن آقای محمدی ساعت 11 قدم بر بلندترین ارتفاع ایران (5676 متر) گذاشتیم. بعضی از شدت خستگی درازکش شدند. بعضی دیگر به سلفی گرفتن مشغول شدند و بعضی دیگر محو طبیعت شده بودند. به علت نامساعد شدن شرایط آب و هوایی با توقف کوتاه ده دقیقه‌ای به سمت پایین حرکت کردیم. با کاهش سریع ارتفاع، حدود ساعت 14:30 به بارگاه سوم رسیدیم. وسایل را جمع و جور کردیم و ساعت 15:30 به سمت گوسفندسرا حرکت کردیم. ساعت 18 به انتهای مسیر رسیدیم. نماز را در مسجد پای کوه خواندیم و سپس راهی آبگرم لاریجان-رینه شدیم. بعد از آبگرم و برطرف شدن خستگی، آثار گرسنگی هویدا شد که با زدن چند سیخ کباب کوبیده مفصل رفع شد!
ساعت 1:30 بامداد با رسیدن به دانشگاه این سفر لذت بخش به پایان رسید.
جای همه رفقا خالی بود مخصوصا آقا جواد طایی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۷ ، ۰۳:۳۸
محسن ذوالفقاری

مدارس بدون دیوار!
مدرسه به پیاده رو و خیابان وصل شده بود و خبری از دیوارهای حصار کشیده مرسوم دورتادور مدرسه نبود! وقتی از مدیر پرسیدم آیا دانش آموزان فرار نمی‌کنند؟
انگار که از سوالم تعجب کرده باشد گفت: دلیلی نداره فرار کنند. چه جایی بهتر از اینجا!
گفتم حالا فرار هیچ. باعث نمیشه بچه‌ها تو خیابون بروند و ماشینی بهشون بزنه؟ گفت: ما بهشون آموزش میدیم اگر هم رفتند تقصیر خودشونه، تقصیر ما نیست! ما وظیفه‌مون رو انجام دادیم!


مدارس بدون ناظم!
چند تا از بچه‌های مدرسه یک نفر رو شیر (نخوانید خر!) کردند تا از سایه‌بان پارکینگ مدرسه بالا برود! خلاصه موفق می‌شوند و فرد مورد نظر را به بالا می‌فرستند. حال دانش آموز شیرشده! آن بالا مثل خر تو گل مانده است! و راهی برای پایین آمدن ندارد!
همه بچه‌ها جمع می‌شوند و به او می خندد. دانش آموز متوسل به معلمش می‌شود! (معلم‌ها به طور چرخشی زنگ‌های تفریح در کنار بچه‌ها هستند). معلم نزدیک صحنه می‌شود و بهش میگه خودت رفتی بالا خودت هم بیا پایین! و با نیش خندی صحنه را ترک می‌کند!
چند دقیقه‌ای که از زنگ تفریح می‌گذرد چند تا رفقایش با جا پاگرفتن و... کمک می‌کنند تا بیاد پایین. در حال پایین آمدن هم موبایلش از جیبش می‌افتد!

مدارس بدون دانش‌آموز!
داخل یک کلاس شدیم فقط یک دانش آموز داشت. وقتی از معلم کلاس علت را پرسیدیم. گفت: این کلاس آموزش زبان فنلاندی برای افراد مهاجر می‌باشد. امسال فقط همین یک دانش‌آموز را ثبت نام کردیم.
کلاس هم با کلمات و اشکال مختلف جهت فهم بهتر زبان فنلاندی فضاسازی شده بود.


مدارس بدون معلم!
وارد کلاس دیگری شدیم؛ دیدیم همه دانش آموزان مشغول کار و فعالیت هستند ولی خبری از معلمشان نبود. یکی از دانش‌آموزان را خواستم و احوال معلمشان را پرسیدم.
گفت: امروز معلممون نیومده!

گفتم: پس شما اینجا چه کار می‌کنید؟! برید پایین بازی کنید!
گفت: نیومده ولی ما میدونیم امروز باید چ کار کنیم. تکالیف و درس‌هامون مشخصه! بازی هم سروقتش میریم!

مدارس بدون کلاس!
همه مدارسی که بازدید کردیم کارگاه، آزمایشگاه، سالن غذاخوری، سالن‌های ورزشی و... به طور یکسان دارا بودند و بخش اعظمی از آموزش و تعلیم در این فضاها انجام می‌شد و معتقد بودند آموزش محدود به کلاس و درس نمی‌شود. بدین منظور علاوه بر فضاهای مختلفی که در مدرسه ایجاد کرده بودند با حضور چند روزه در اردوگاهی با امکانات فوق‌العاده و در فضایی واقعی‌تر، مهارت‌های فنی اجتماعی متنوعی را نیز تجربه می‌کنند.


مدارس بدون اجبار!
سر کلاسی رفتیم که معلم در حال آموزش ریاضی بسیار پیشرفته بود وقتی علت را جویا شدیم که چرا این کلاس با دیگر کلاس‌ها که حالت معمولی‌تر داشتند فرق می‌کند. گفت کلاس‌های اینجا به صورت واحدی می‌باشد که دانش آموزان می‌توانند در طول سه یا چهار سال بگذرانند و کلاس‌ها به سه بخش اجباری، انتخابی و اختیاری تقسیم می‌شود. کلاس‌های انتخابی همانند همین است که می‌بینید. دانش‌آموزانی که به دنبال آینده بهتری هستند و قصد دارند به دانشگاه‌ها بهتر بروند در این کلاس‌ها شرکت می‌کنند. کلاس‌های اجباری هم کلاس‌های معمول مدرسه می‌باشد که جزء آن 75 واحد می‌باشد و کلاس‌های اختیاری که افراد بر اساس علایقشان انتخاب می‌کنند مانند بعضی کلاس‌های هنر یا کلاس آموزش مذاهب و...


مدارس بدون کنکور!
به سالن امتحانات رفتیم. دانش آموزان پشت لب تاپ هایشان نشسته بودند. فلش‌هایی به جای برگه‌های امتحانی در حال پخش بود! به محض اینکه فلش به سیستم وصل می‌شد کل سیستم قفل می‌شد و فقط سوالات امتحان بالا می‌آمد!
خیلی دوست داشتم تا آخر امتحان با دانش‌آموزان باشم و اخلاق و رفتارهایشان را کنکاش کنم! ولی وقتی مدت زمان امتحان را پرسیدم بی‌خیال شدم! حداقل سه ساعت و حداکثر شش ساعت مهلت پاسخگویی به سوالات بود! سوالات را وقتی بررسی کردم بیشتر جنبه تحلیلی داشت تا حفظی و هر سوال دو تا سه صفحه جا برای جواب داشت!
یاد کنکور خودمان افتادم البته از نظر تایم امتحان نه سوالات امتحان! این یادآوری باعث شد از نحوه برگزاری کنکورشان و چگونگی ورود به دانشگاه بپرسم. واژه کنکور برایش ناآشنا بود! بیشتر که توضیح دادم گفت ما چیزی به نام کنکور نداریم. همین امتحانات نهایی کشوری که به صورت دیجیتالی برگزار می‌شود ملاکی تاثیرگذار در ورود به دانشگاه‌ها می‌باشد. البته این نحوه برگزار کردن تقریبا از دوران ابتدایی شروع می‌شود و معلم‌ها نیز برای کسب آمادگی کافی دانش آموزانشان در کلاس‌هایشان نیز برگزار می‌کنند.


مدارس بدون تعطیلی!
در سالن کنفرانس سه نفر از دانش آموزان آمدند تا برایمان پرزنت کنند. از شرکتشان گفتند که جزء هیات مدیره آن می‌باشند. در محله می‌چرخند و نیازها و کارهای مردم را می‌پرسند و با اطلاع‌رسانی به دیگر دانش آموزان افراد داوطب که تخصص آن کار را دارند را به خانواده مورد نظر پیشنهاد می‌دهند. خانواده‌ها نیز موظفند دستمزد دانش آموز را به شرکت بدهند. شرکت نیز با کسر درصد خود مابقی پول را به دانش آموز می‌دهد.
اول فکر کردم قضیه شوخی هست و صرفا جهت ارائه می‌باشد ولی قضیه جدی بود و با یک سرچ ساده در اینترنت فهمیدم که شرکت واقعی هست و ثبت شده می‌باشد و مدیر آن هم مدیر مدرسه‌شان بود!
وقتی مطمئن شدم قضیه واقعی هست از یک نفرشان پرسیدم: این فعالیت‌ها را در تعطیلات طولانی مدت انجام می‌دهید؟
گفت: ما هر هفت هفته پنج روز تعطیلی داریم! البته فعالیت شرکت ما ربطی به تعطیلی و غیر تعطیلی ندارد! ما همیشه در حال خدمت هستیم!
گفتم: به درس و مشقتان لطمه نمی‌زند؟!
گفت: من بهترین وقت‌های زندگی‌ام در جلساتی که با هیات مدیران داریم می‌گذرد!

پ ن: البته در ایران هم مدارس بدون دیوار، کلاس، معلم، امکانات و... زیادی وجود دارد! هر دو آموزش‌اند ولی این کجا و آن کجا!

#مدارس_فنلاند #تجربه_نگاری #همایش_تعلیم_و_تربیت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۰۲:۱۲
محسن ذوالفقاری

نزدیکی محرم بود که برای گرفتن اقلام مورد نیاز هیات به نمایشگاه عطر سیب رفتم. برای گرفتن نشان خدام هیات چیزی ارزان‌تر از پیکسل پیدا نکردم! همراه پیکسل‌های خادم‌الحسین، پیکسل‌های متنوعی نیز از تصاویر شهدا تهیه کردم.
خلاصه ذوق‌زده پیکسل‌ها را به هیات بردم و بین بچه‌ها تقسیم کردم. بعضی شهدا مشتری بیشتری داشتند و سرشان دعوا بود! حالا رازش چی بود؟
گمانم این بود که حتما با مطالعه زندگی‌نامه و کتاب‌های آنان علاقه بیشتری به بعضی‌شان پیدا شده است ولی زهی خیال باطل!
بیشتر که دقت کردم دیدم پیکسل شهدای معروف‌تر و خوش بروروتر زودتر تمام شده‌اند!
یاد صحبت شهید مدافع حرمی افتادم که می‌گفت: من اگه شهید بشم چهره زیبایی ندارم تا عکس‌هایم بنر شوند و مردم از من یادی کنند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۰۱:۲۱
محسن ذوالفقاری

جام جهانی امسال، علی‌رغم اینکه از گل مفتی کاستا ناراحت شدم و از گل نشدن شوت مهدی طارمی حسرت‌ها خوردم ولی در کل تجربه استرس و هیجانی جانانه که چند سالی ازش دور بودم حالم را خوب کرد!
تماشای فوتبال در کتابخانه مسجد محله، خندیدن، داد زدن و بودن در کنار بچه‌هایی که شاید در ظاهر خیلی با هم متفاوت باشیم ولی پایه‌های مشترک زیادی داریم.
جام جهانی مثل هر اتفاقی دیگری که انرژی و تحول ایجاد کند؛ می‌تواند خاطرات شیرینی را در ذهن‌ها ماندگار کند و ایستگاه شروعی دوباره برای امید باشد. تا چند سال می‌توانیم از لحظات آخر و گریه‌های غیرتمندانه طارمی و یا در مورد لایی زدن وحید امیری به پیکه حرف بزنیم. قطعا سال‌های سال در مورد پنالتی تاریخی کریس و واکنش فوق‌العاده بیرانوند بگیم و خوشحالی کنیم و هم‌چنین برای خلق اتفاقات زیباتر امیدوار باشیم.
در کنار همه این خاطره‌ها و خوشحالی‌های ناشی از آن هرکسی مثل من می‌تواند از لحظه لحظه‌های ثبت شده این رقابت‌های نفس‌گیر، درس‌ها بگیرد و لذت ببرد.

1. مربی باش، مثل کیروش!
به جوان‌ها اعتماد کن و بگذار میلاد محمدی‌ها استارت بزنند و خودی نشان دهند و همه را محو غیرت خود کنند. بگذار باتجربه ها در کنار زمین، جوان‌ترها را تشویق کنند و امید بدهند.
حرفه‌ای، دقیق، منظم، جامع نگر باش و بدان که برای موفقیت باید تیم ساخت؛ آن وقت هست که برند می‌شوی و قیمت پیدا می‌کنی!

2. مقاوم باش، مثل بیرانوند!
سختی‌های زندگی را دربیل کن و از دروازه‌ات خوب مراقبت کن و در کنار همه شوخی‌ها و خنده‌ها، خیلی جدی توانایی‌هاییت را باور کن و در میدان عمل نیز حرفی برای گفتن داشته باش و البته از کری خواندن هم غافل نشو!

3. جنگنده باش باش، مثل تیم ملی ایران!
بدو، بجنگ، تلاش کن، استارت بزن، غرور داشته باش، امیدوار باش و در نهایت تکرو نباش و با تیم همراهی کن. اگر اشتباه کردی و هم تیمی‌ها و طرفداران هم تذکری دادن(منصفانه و غیرمنصفانه) ناراحت نشو چرا که همه دلسوز هستند و هدفشان پیروزی است.

#جام_جهانی #تیم_ملی_ایران #موسوی_صمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۷ ، ۲۳:۴۱
محسن ذوالفقاری

کاش هر محله‌ای یک حاج سلیم داشت که وقتی بهمن‌هایی توبه می‌کنند؛ پشت و پناهش باشد. وقتی کاووس‌هایی کم می‌آورند؛ کمکشان کند. وقتی مشت سبحان‌هایی که دل خوشی از آخوند جماعت(به غیر از امثال حاج فتح الله‌ها) ندارند؛ با نظم و پایبندی به مسجد و رفع مشکلات محله، نظرشان را جلب کند. وقتی هرمزهایی که نه‌تنها دل خوشی از آخوند ندارند بلکه از هرچی بچه مذهبی هست بدشان می‌آید و در تیکه پرانی به این قشر تبحر خاصی دارند؛ به بهانه‌های مختلف با آنها رفیق شود و دلشان را به دست آورد. و خلاصه هرجا گره‌ای به کاری افتاد، ظاهر شود و در کوچه پس کوچه‌ها به دنبال رفع گرفتاری دردمندان از اعتبار و آبرویش مایه بگذارد. کاش هر محله کهنه مسجدی داشت که چشم امید اهالی محل به رفع و رجوع دردها و گرفتاری‌هایشان بود و آنجا را تنها مامن و پناهگاه خود می‌دانستند.
مردم، پیامبرانه‌ترین رفتارها را از آن‌هایی انتظار می‌کشند که لباس پیامبر به تن دارند. و هنوز هم هستند طبیبان روحی که دوار بطبه، با مردمانشان یکدل می‌شوند و همدردی با درد مردم را به قم نشینی و حجره نشینی و مدرس‌های متنوع ترجیح می‌دهند. هنوز هم روحانیونی هستند که تعصب صنفی ندارند و خوب فهمیده‌اند که علاقه مردم به آنها به خاطر خدا و علاقه‌شان به اسلام است لذا متواضع و فروتن و بی‌توقع و خاکی در میان مردم و در دسترس مردم هستند تا از میوه‌های آنها بچینند. چرا که درخت هرچه پربارتر شاخه‌هایش به زمین نزدیکتر است! همه ما قبول داریم چنین روحانیانی هستند ولی کم هستند...
کاش طلاب به صورت جدی‌تر خود را برای طبابت معنوی آماده کنند و حوزه‌های علمیه و مراکز رسیدگی به امور مساجد با برنامه‌ریزی دقیق‌تر چنین طلبه‌هایی با این طراز را راهی مساجد کنند و آن‌ها را یاری و حمایت کنند. کاش حوزه‌های علمیه همچنان که به گوش طلاب "لیتفقهوا فی الدین" را زمزمه می‌کنند، برای "لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم" هم تعهد ویژه می‌گرفتند!


این خرقه بر این حکم نیست که تو خدای مردمی
پوشیده‌ای ثابت کنی، که خاک پای مردمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۱۰:۳۴
محسن ذوالفقاری

هر مسجد در جامعه محلی خود، شرایط و مقتضیاتی دارد و سیاست‌ها  و خط مشی‌ها باید با لحاظ نمودن تفاوت‌ها طراحی شوند. به عنوان مثال مسجدی در جنوب شهر که هنوز در هزینه‌های جاری خود درمانده است هیچ وقت کتابخانه‌ای مجهز دردی را برایش دوا نمی‌کند!

صدور یک نسخه شفابخش برای همه مساجد، ناشی از عدم شناخت صحیح نیازها و اقتضائات است که عدم اثربخشی و اتلاف بیت المال را به دنبال خواهد داشت.

فهم مسئله خود نیمی از پاسخ است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۱۰:۲۵
محسن ذوالفقاری

هر سلبریتی با فروش منزل و اسباب کشی به سمت پایین شهر و فروش ماشین و تبدیل آن به پراید و پژو میتونه نشون بده مردمیه!
مازاد پول‌ها رو هم میتونه صرف امور خیریه مثل عمران مسجد، تهیه جهیزیه دختران نیازمند، درمان بیماران سرطانی و... بکنه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۳۵
محسن ذوالفقاری

با کمک بر و بچ محل همه وسایل مورد نیاز را در مسجد جمع و جور کردیم. 20 دقیقه به اذان بود که وسایل را در چهارراه پهن کردیم. بساطمون چند فلاکس چای و ظرف حلو و 200 ظرف سوپ خانگی بود به همراه یک زیرانداز مناسب برای رهگذرها.
با الله اکبر اذان کار بچه‌ها هم شروع شد. با قرمزی چراغ، سینی‌ها را برمی‌داشتند و تعارف‌کنان به سمت ماشین‌ها می‌رفتند.
"سلام بر شما. قبول باشه، بفرمایید"
مرسدس، بی‌ام‌دبلیو، هندا پارت CDI، پراید، پیک موتوری، پیاده همه‌طور مشتری داشتیم الحمدالله.
بعضی از مردم بالانشین نازنین وقتی جوانان و نوجوانان را با سینی پر از مخلفات ناموزون، آن ساعت، بدون مناسبت و هیچ صدای مداحی خاصی به سمتشان می‌آمدند ثانیه‌هایی طول می‌کشید دوزاریشان بیفتد! یکی می‌پرسید: "قیمتش چند؟" دیگری می‌گفت: "تو هنوز جوونی برو سراغ یک کار بهتر!" آن یکی فقط نگاه می‌کرد و حتی زحمت سوال پرسیدن به خودش نمی‌داد و زیر باد کولر ماشینش کیف می‌کرد.
به نظرم پخش 200 ظرف نذری در شمال تهران به اندازه هزار نفر در مولوی یا خاوران برابری می‌کند!
البته که بعضی دیگر لطف بسیار داشتند و تشکرات و التماس دعاهای فراوانی نثارمان می‌کردند.

در دلم گفتم چه کاری هست که ما باید به این‌ها (بخوانید مازراتی سوارهای شهرک غرب) افطاری بدهیم!؟
وقتی به خودم آمدم دیدم اصلا این‌ها و آن‌ها درست کردن یعنی چی؟ ما شاگردان مکتب امام صادق هستیم. شیعیان در زمان امام صادق با مرجعه و زنادقه در کوچه و بازار اختلاط داشتند. چه شده است حال ما که ادعای شیعه جعفری را داریم از همسایه‌هایمان بری شده‌ایم و بدون اینکه از همسایه‌هایمان شناختی داشته باشیم قضاوت می‌کنیم؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۳۳
محسن ذوالفقاری

1. مسجد ما حاج فتح الله هم نداشته
تا حداقل بگیم
آخوند فقط حاج فتح الله!

2. به همه روحانیونی که امام جماعت بودن را کسر شان می‌دانند و فعالیت‌های دیگر را مهم‌تر، پیشنهاد می‌شود حتما فیلم سر دلبران را نبینند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۲۹
محسن ذوالفقاری

این روزها رسانه‌ای شدن جنایت جنسی در مدرسه واقع در شهرک غرب تهران بسیار داغ و حاشیه‌ساز شده در صورتی که این جنایت و فاجعه‌ی خاموش، جزء امور عادی در مدارس این منطقه می‌باشد.
به تبع تجربه سال‌ها تدریس در مدارس و کار تربیتی در مدارس شهرک غرب، عوامل زیر را در عادی‌سازی این‌ وقایع موثر می‌دانم.

1. زندگی‌های جزیره‌ای: جمعیت قابل توجه‌ای از دانش آموزان این منطقه از خانواده طلاق می‌باشند یا والدین آن‌ها متارکه کردند.

2. دسترسی آزاد به رسانه: دانش‌آموزان به راحتی به انواع و اقسام رسانه‌ها دسترسی دارند و هیچ کنترلی بر روی آن‌ها نیست.

3. عادی بودن بعضی کارها: مصرف مشروبات الکی و سیگار و هم‌چنین هرنوع شوخی دستی در بین دانش‌آموزان امری عادی‌ای است و هرکس از این کارها به دور باشد غیرمعمول به نظر می‌رسد!

4. مدرسه، نهاد تجارتی: مسئولین مدرسه، مدرسه را به یک نهاد تجاری تبدیل کرده‌اند. (نفری شانزده میلیون از هر دانش آموز بدون هیچ نگاه تعلیمی و تربیتی بلکه عملکردهای غیرتربیتی!)

5 - بی‌اهمییت بودن مسائل تربیتی: در اغلب این مدارس در بهترین حالت مسائل درسی دانش‌آموزان مدنظر مسئولین مدرسه قرار دارد و برنامه‌های تربیتی در برنامه‌ریزی مدارس هیچ اولویت و جایگاهی ندارد.

6. محیط ناسالم: کودکان و نوجوانان در محیط‌های اجتماعی و خانوادگی آلوده و شهوانی قرار می‌گیرند و رشد می‌کنند. دانش‌آموزان از تنفس در محیط‌های سالم با انسان‌های سالم محروم هستند.

7. گروه‌های دوستی: در ادامه نکته قبل باید بگویم که گروه‌های دوستی دانش‌آموزان فراتر از محیط مدرسه، در پارک‌ها بدون محدودیت سنی و جنسی خاصی و بدون نظارت والدین نیز شکل می‌گیرد.

8. نوع خاص تربیت این نسل: این نسل از زمانی که چشم‌های خود را باز کرده‌اند، هویتی موازی با هویت واقعی خود داشته‌اند، یعنی هویت مجازی که در برنامه‌ریزی‌های سطح کلان به این موضوع هیچ توجهی نشده است و برنامه‌های این نسل هم مانند نسل‌های قبلی بوده است. با بی‌توجهی به هویت جدید این نسل نمی‌توان برنامه تربیتی برای آن‌ها داشت.

نتیجه:
این حادثه نتیجه طبیعی زندگی به سبک غرب است و متهم ردیف اول این حوادث بعد از خانواده؛ کسانی هستند که در مقابل این تاجران تعلیم و تربیت قد علم نمی‌کنند و سکان این نهاد را از دست آنان نمی‌ستانند.

راهکار مواجهه با این رخدادهای زشت اول از همه این است که فراموش نکنیم خانواده مهم‌ترین و محوری‌ترین نهاد تعلیم و تربیت است. و والدین، باید اول از همه به فکر همه ابعاد تربیتی فرزندانشان باشند.
از سوی دیگر همه نهادهای دولتی و غیردولتی باید از خواب غفلت بیرون بیایند و چاره‌ای جویند برای این مهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۲۳
محسن ذوالفقاری
1. سرچهارراهی کودک کاری سیگار به دست و آوازخونان به سمتم می‌آمد. چند قدمی‌ام بود که یکی از رفقاش خودشو زودتر بهم رسوند و گفت: تیمارستان این نزدیکی کجاست این(اشاره به فرد سیگاری و آوازخون) رو ببریمش!؟ برای دو هزار تومن صبح تا شب میاد اینجا!
اونم در جوابش گفت: ...(بوق) نگو!
بعد رو به من کرد و همان طور که بسته پر پولی از جیب‌ کاپشنش درمی آورد گفت: روزی دویست هزار تومن اینجا پول درمیارم عمو!
با خودم یک حساب سرانگشتی که کردم دیدم ماهی 6 میلیون درآمد داره. بدون احتساب مالیات و...
یک دمت گرم با درون مایه‌ای از فحش‌های خاک بر سری پروندم و از چراغ رد شدم!
2. در کله پزی با کودکان کاری روبه‌رو شدم!
موقع سفارش دادن، صاحب مغازه، به خاطر سر و صدا بچه‌ها (کودکان کار) ازم معذرت خواهی کرد. از فرصت استفاده کردم و گفتم: پول رو اول ازشون گرفتی؟ منظورم را فهمید و گفت: مشتری‌هام هستند و هفته‌ای دو بار میان اینجا. خوش حساب‌اند! نگران نباش!
همان طور که منتظر آماده شدن سفارشات چرب چیلی اول صبح‌ام بودم! دعواهای لفظی و فیزیکی کودکان کار که مغازه رو سرشون گذاشته بودن هم نگاه می کردم و تو این فکر بودم که زندگانی این‌ها چ جوریاس؟  چه کسانی این‌ها را سازماندهی می‌کنند؟ آیا همه درآمدشون برای خودشون هست یا افراد دیگری هم پشت صحنه هستند؟ اصلا ما باید به این کودکان کمک کنیم؟ تو همین فکر و خیالات بودم که از مغازه خارج شدند و سوار پرایدشون شدند و رفتند و آب مغز ما هم رسید و همه فکرها از ذهنم پرید!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۹
محسن ذوالفقاری
چندی پیش جهت مشورت و شرح و گزارش فعالیت‌های تربیتی مسجدمحوری که در حال انجام بودیم خدمت یکی از مدیران مدارس مسجدمحور و صاحب نظر در امر تربیت، رسیدم. بعد از کلی صحبت کردن با آب و تاب در مورد اقدامات و قدرت تاثیرمان در مدارس و جذب دانش‌آموزان به مسجد فرمودند: همه کارهایتان بی‌فایده است!
وقتی چشم‌های از حدقه‌ درآمده همراه با تعجب و ناراحتی‌ام را دیدند فرمودند: منظورم این است فعالیت‌های این سبکی شما دارای کمترین بازدهی است. چرا که شما تعداد محدودی هستید که در یک بازه زمانی محدود فعالیت می‌کنید در حالی که در مقابل شما تعداد قابل توجه‌ای از معلم‌ها و معاونین هستند که با سبک‌های فکری و اعتقادی مختلف هر روز با دانش آموزان سر و کار دارند و قدرت تاثیرگذاری شما در مقابل آن‌ها در بهترین حالت یک به صد می‌باشد!
دانش‌آموزان بیشترین تاثیر را از معلمی می‌گیرند که هر روز با او تعامل دارند و او را دارای قدرت علمی می‌دانند و مورد پذیرش قرار می‌دهند و اگر آن معلم هنرمند باشد و کمی محبت هم چاشنی فعالیت‌هایش بکند؛ دیگر تمام است! متاسفانه طبق آمار و گزارشی که ما داریم اکثر معلمان دارای اعتقادات و رفتارهای صحیح و شرعی نمی‌باشند و همان‌ها را نیز به صورت خودآگاه و ناخودآگاه به دانش آموزان منتقل می‌کنند.
در آخر پیشنهاد دادند اگر دغدغه‌مند هستید و به فکر تاثیرگذاری حداکثری، مدرسه تاسیس کنید!
چندی بعد که کتاب ادب الهی آقا مجتبی تهرانی را مطالعه می‌کردم قسمتی از آن، خاطره فوق را برایم زنده کرد:
«اثر تربیت در محیط آموزشی حتی از محیط خانوادگی قوی‌تر است. گوش کنید! منشا روابط انسان‌ها در محیط خانوادگی غالبا محبت است. علاوه بر آن جنبه‌های مادی و مسئله سرپرستی نیز در آنجا مطرح است که این روابط را تنگاتنگ می‌کند.
اما در محیط آموزشی علاوه بر همه این‌ها یک رابطه دیگر نیز وجود دارد که عبارت از «برتری علمی» استاد نسبت به شاگردان است. وقتی این احساس با چاشنی محبت مخلوط شود، اثرگذاری استاد را خیلی بالا می‌برد. همین که انسان می‌گوید: «استاد بهتر از من می‌فهمد»، کافی است که تمام رفتارها، خُلقیات و اعتقاداتش را هم از او بگیرد.» کتاب ادب الهی، دفتر سوم، آقا مجتبی تهرانی، ص180
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۷
محسن ذوالفقاری
تشکل‌ها و مجموعه‌های فرهنگی مذهبی و هسته‌های علمی دانشگاهی که در  موضوعات اجتماعی فعالیت می‌کنند دارای اثربخشی و فروغ بیشتری نسبت به سازمان‌های دولتی و حکومتی هستند و این واقعیت متاثر از صبغه مردمی بودن آن‌ها، حرکت جهادی همراه با نوآوری و خلاقیت می‌باشد.
سازمان‌های حکومتی و نهادهای صاحب علم و سرمایه می‌توانند با حمایت از نوآوران این عرصه و پرورش ایده‌ها و دانش‌بنیان کردن آن‌ها و هم چنین با ارائه امکانات و تسهیلات عمومی، زمینه را برای آنان مساعدتر و در شتاب‌دهی به برنامه‌های بهتر و رسیدن به اهداف بالاتر یاری کنند. در واقع این فرایند باید به تبدیل خلاقیت‌ها و دستاوردهای علمی و تحقیقاتی به محصولات قابل ارائه و اجرا در عرصه عمل بیانجامد.
اولین رویداد نوآوری و کارآفرینی اجتماعی با موضوع مسجد اولین قدم در اجرای سیاست‌گذاری در این عرصه می‌باشد. امید است این حرکت به برکت مسجد، در رشد و ارتقای فرهنگ جامعه‌مان کمک شایانی کند و اتفاق‌هایی زیبایی را رقم بزند. ان‌شاءالله
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۴
محسن ذوالفقاری

دوست طلبه‌ام که در مدرسه‌ای معاون پرورشی است تعریف می‌کرد: یک روز معاون آموزشی با حالتی عصبانی به اتاقم وارد شد و سی‌دی فیلم‌های مستهجنی بر روی میزم گذاشت و گفت: فردا خانواده این دانش آموز را احضار می‌کنم تا با شما صحبتی داشته باشند!

روز موعود بعد از زنگ تفریح و گپ و گفت با دانش‌آموزان وقتی به اتاقم برگشتم؛ معاون مدرسه و مادر آن دانش‌آموز مورد نظر را نظاره کردم ولی در حد همان نگاه اول! تا آخر جلسه در حالی که یا چشم‌هایم به دفتر و کتاب‌های روز میز شیشه‌ام خیره شده بود و یا جهت گرفتن تایید به معاون نگاهی می‌انداختم طی شد!

بعد از اتمام جلسه، معاون مدرسه که از هنگام گرفتن سی‌دی عصبانی‌تر بود به من توپید و گفت: حاج آقا! ما ایشون رو به خاطر موضوع دیگری دعوت کرده بودیم ولی شما بیشتر در مورد مسائل آموزشی و تحصیلی صحبت کردید.

در جواب ایشان گفتم: اولا در ابتدای صحبتم به صورت مستقیم و غیر مستقیم اشاره‌هایی کردم ثانیا وقتی این مادر جلوی من و شما این جوری ظاهر می‌شود؛ در خانه چگونه است؟ و بعد شما از این دانش آموز بیچاره چه توقعی داری؟!

آقا مجتبی تهرانی در کتاب ادب الهی دفتر سوم‌اشان چه زیبا بیان کردند:

مسئله حیا یک نقش زیربنایی در امر تربیت دارد. پدر و مادر که به طور طبیعی، دو مربی دست اول فرزند خود هستند، باید از حیای فطری فرزندان حراست کرده و آن را رشد دهند، نه اینکه خدای ناکرده با رفتار و گفتار خود، حیای فطری فرزندانشان را نابود سازند.

تاکید می‌کنم که فرزند، شرم و حیای ذاتی دارد. وظیفه پدر و مادر این است که این حیا را رشد دهند؛ رشد در همان روش‌های تربیت که عبارتنداز: دیداری، شنیداری، رفتاری. پدر و مادر باید دقت کنند؛ اگر نعوذبالله کاری کنند که پرده حیای فرزندانشان دریده شود، بالاترین جنایت را در حق او کرده‌اند؛ چرا که فرزندشان بعد از آن قابل مهار نیست.

هسته مرکزی تربیت مربوط به همین‌جاست. کسانی که اسیر هوای نفسانی شده و قصد پیاده کردن اهداف شیطانی را در جامعه دارند، از همین راه وارد می‌شوند. ترویج لاابالی‌گری در ابعاد انسانی و الهی در محیط خانه، جامعه را به سوی بی بند و باری و پرده‌دری سوق می‌دهد. وقتی که پرده حیای جامعه دریده شود، دیگر ارتکاب هر جنایتی در آن جامعه عادی خواهد شد؛ همچنان که روایات ما با تعبیر "فاصنع ما شئت" به آن اشاره کرده‌اند. (ادب الهی، دفتر سوم، ص90)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۷
محسن ذوالفقاری

توی تاکسی نشسته‌ام؛ راننده از دزدی‌ها می‌گوید و رانت خواری‌ها و امثالهم؛ پیاده که می‌شوم سعی می‌کند پانصد تومان بیشتر کرایه بردارد! قصاب محل از مافیای گوشت می‌گوید و اوضاع خراب کشور و این‌که معلوم نیست عاقبتمان چه می‌شود؛ حواسم که لحظه‌ای پرت می‌شود، دویست سیصد گرم چربی، قاطیِ گوشت در چرخ گوشت می‌ریزد! دوست قدیمی‌ام کارمند است؛ در تلگرام پُست‌های فساد مسئولین را از این گروه به آن گروه می‌گذارد. می‌گوید: روزی دو سه ساعت در اداره ـ در زمانی که باید کار مردم را انجام بدهد ـ سرش توی گوشی و تلگرام است! کابینت‌ساز از کارِ دوستم زده است و پول را گرفته و فلنگ را بسته! بقال محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست می‌چیند، به هوای این‌که نبینی و بخری! میوه فروش، میوه‌های خوب را سوا می‌کند و دو برابر قیمت می‌فروشد! مرغ فروش، مرغ‌های مانده را در پیاز می‌خواباند و به عنوان جوجه کباب به دست مردم می‌دهد! معلمِ مدرسه، همچنان به روش بیست سال پیش تدریس می‌کند، بدون خلاقیتی، بدون مطالعه مضاعفی! پزشک، از خانواده بیمار تصادفی، در حال مرگ، ۳میلیون پول نقد می‌خواهد تا اجازه ورود به داخل اتاق عمل را بدهد! در بانک، شش باجه وجود دارد اما کلاً یک نفر کار مردم را راه می‌اندازد! استاد دانشگاه، کتاب انگلیسی را ۱۰صفحه ۱۰صفحه به عنوان پروژه به دانشجویان میدهد تا ترجمه کنند و در آخر به نام خودش چاپ می‌کند! مغازه‌دار با حیله و فریب و دروغ، پول شاگردش را نمی‌دهد یا با تاخیر می‌دهد!

می‌گویند یک سوزن به خودت بزن، یک جوال‌دوز به دیگران! خیلی وقت است خودمان هم به خودمان رَحم نمی‌کنیم! مثل گرگ بدنبال دردیدن همدیگر هستیم.. به خدا سوگند بابک زنجانی، خاوری و خیلی‌های دیگر عینِ خودِ ما مردم هستند،  فقط پست گرفته‌اند و سطح تخلفشان از ۳۰۰ گرم چربی و پانصد تومان کرایه اضافه، به میزانی رسیده است که می‌دانیم! به قول عالمی که می‌گفت در درون هر کدام ما فرعونی است فقط مصر وجودمان فرق می‌کند!

مثل جامعه مثل درختی است که مردم، ریشه و تنه آن هستند و مسئولین میوه و برگ آن! چطور از درختی که ریشه‌اش پوسیده و تنه‌اش آفت خورده، انتظار میوه سالم داریم!؟ ما حق داریم مسئولینِ دلسوزِ پاکِ سالم داشته باشیم، اما خب از کجا بیایند؟ مگر نه این‌که آن‌ها هم آدم‌های همین جامعه هستند؟ وقت آن رسیده که هرکس خود و نزدیکانش را اصلاح کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۱۷
محسن ذوالفقاری

مشکل در فاصله بین مردم و حوزه و نهادهای دینی است. وظیفه حوزه غیر از عبودیت فردی (تعمق در فقه نظری) تحقق عدالت اجتماعی هم هست که بعد از انقلاب به نظر می‌رسد احساس کردند که همه چی آرومه و سر از لمعتین بالاتر نیاوردند.

با احساس فراغت حوزه‌های علمیه، مساجد خالی شدند و نظام‌های غربی (آموزشی، اقتصادی و ...) مجدد بر ما مسلط شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۵۷
محسن ذوالفقاری

به راستی چه ارتباطی با فتنه و آتش‌زدن خانه‌های خدا وجود دارد؟ چگونه است که در ماجراهای فتنه 88 هر منطقه‌ای که مسجد داشت فتنه‌انگیزی در آن کمتر بود و در مقابل هر جا نفوذ مسجد کمتر بود شعله‌های فتنه افروخته‌تر ؟

محیط معنوی مسجد از یک طرف و کارکرد روشنگری و بصیرت‌افزایی آن از سوی دیگر عواملی است که مانع بروز فتنه‌ها و گرفتار شدن مردم در شبهات می‌شود و اهل مسجد نیز از فتنه‌ها در امان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۵۶
محسن ذوالفقاری

وقتی در خارج از کشور مراسم‌های عقد و عروسی را در مساجد مسلمانان می‌بینم و حتی وقتی انگیزه و شور و نشاط و حضور مسیحیان در کلیسا را می‌بینم و حتی‌ وقتی می‌بینم اولویت یهودی‌ها برای خرید منزلشان نزدیکی به محل عبادتگاه‌شان است و در روز شنبه با تعطیل کردن موبایل و ماشین، همه با هم خانوادگی به سمت عبادتگاه‌شان روانه می‌شوند؛ دلم برای وضعیت اسفناک مساجد خودمان می‌سوزد!
آیا مساجد زمان رسول الله و اهل بیت محلی برای تشکیل خانواده و پیوندهای آسمانی نبود؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۴۷
محسن ذوالفقاری

چندی پیش حاج حسین یکتا در مصاحبه‌ای تلویزیونی اذعان داشتند: در ده روز اول بعد از واقعه زلزله کرمانشاه، حدود یک و نیم میلیارد تومان کمک‌های مردمی جمع آوری شد که این رقم با توجه به ظرفیت عظیم مردم ایران عددی ناچیز است! و ترجیح مردم این است که  مستقیم و یا از طریق سلبریتی‌ها و... کمک‌هایشان را به دست زلزله‌زدگان برسانند.

حال سوال این است این ظرفیت بالقوه مردم چگونه و با چه ساز و کاری باید بالفعل بشود؟ با عملکرد دولتمردان و فضای اسفناک سیاسی حاکم بر جامعه مردم باید به کدام نهاد و سازمانی اعتماد کنند؟

ابتدا تجربه‌های بین المللی را بررسی کنیم. در کشورهای غربی می‌بینیم که در شرائط بحرانی، برخلاف  تصور ما دولت‌ها کار چندانی نمی‌کنند و مردم را به بیمه‌ها حواله می‌دهند. اما سازمان‌های غیرانتفاعی و مردمی به کمک زلزله‌زده‌ها و بحران‌زده‌ها می‌شتابند.

در ایران، مسجد مردمی‌ترین نهاد است و به دلیل اتکا به اهالی محله و معتمدان بهترین نقطه برای بازسازی اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی می‌باشد اما متاسفانه به مدد کم‌توجهی مسئولان به ظاهر انقلابی بورکراسی زده، مساجد، در متن زندگی مردم حضور چندانی ندارند، ظرفیت‌های مردمی را شناسایی نکرده‌اند و کارکردهای مسجد را تنها به اقامه نمازی و خواندن دعایی تقلیل داده‌اند!

انگار  دغدغه‌مندان آتش به اختیار فرهنگی مساجد، در کنار حل مشکل زلزله کرمانشاه باید به حال زلزله‌ای که برخی بی‌خبران به ارکان مسجد وارد کرده‌اند، فکر و اقدامی کنند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۴۱
محسن ذوالفقاری

چندی پیش بعد از وقوع زلزله کرمانشاه در کوچه پس کوچه‌های شهرمان قدم می‌زدم. به طور گسترده شاهد همیاری و هم‌دردی همه اقشار مردم بودم. گروهی کمک‌های خود را تحویل مراکز آموزشی زبان‌های خارجه می‌دادند. گروهی به حسینیه‌ها و مراکز هلال‌احمر مراجعه می‌کردند. وقتی به چهارراه اصلی محله رسیدم در سمتی از آن در نزدیکی پارکی چندجوان غرفه‌ای زده بودند و کمک‌های مردمی را جمع‌آوری می‌کردند و در سمت دیگر چهارراه، خانم‌هایی با لباس هلال‌احمر مقابل درب بسته مسجدی مشغول همین کار بودند.

سوال مهم این است در داستان زلزله کرمانشاه، مساجد تا چه حد موثر واقع شدند و نقش محوری داشتند؟ روزگاری نه چندان دور در غوغای جنگ هشت ساله تحمیلی، مساجد محور بودند، جمع‌آوری کمک‌ها و توزیع آنها، اعزام نیروها و تقسیم آن‌ها همه در مساجد صورت می‌گرفت. اما در فاصله سال‌های بعد از جنگ تحمیلی ایجاد سازمان‌های مختلف و متعدد و خارج کردن اداره امور مردم از دست خودشان باعث شده است تا مساجد کارکردهای اجتماعی خود را از دست بدهند. مساجد می‌توانستند در نظام جمع‌آوری کمک‌ها در شهرهای مختلف و نظام توزیع کمک‌های مردمی بین مردم کرمانشاه نقش تعیین‌کننده داشته باشند. اما چقدر نقش خود را به خوبی ایفا کردند؟ چند درصد مساجد ما پرچمدار جمع‌آوری کمک‌های مردمی و به خط کردن ظرفیت‌های محله خود برای کمک به زلزله‌زدگان بودند؟ و مساجد کرمانشاه چه میزان توانستند در توزیع کمک‌ها بین مردم زلزله زده مؤثر باشند؟ اگر مساجد نظام اطلاعاتی مشخص از محله خود و افراد ساکن آن داشتند می‌توانستند به عنوان نهادهای کوچک و تأثیرگذاری که در سراسر شهرها و روستاها حضور دارند سردرگمی و بی‌برنامگی سازمان‌های دولتی در امر توزیع کمک‌ها را جبران کنند.

حال سؤال مهم‌تر این است که این مساجد چطور توان تأثیرگذاری و کمک‌رسانی به مردم در برابر زلزله‌های فرهنگی با ریشترهای بالا که اعتقادات مردم را ویران می‌کنند دارند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۴۰
محسن ذوالفقاری